Pages

mouvement des femmes Iraniennes

mouvement des femmes Iraniennes

Thursday, August 25, 2011

مبانی " قانونی " سرکوب زنان در جمهوری اسلامی ایران


مقدمه ای برای
شناخت چهره و جایگاه زنان و مبارزات آنها
در ایران


مبانی " قانونی " سرکوب زنان
در جمهوری اسلامی
ایران

کمیته موقت برگزاری روز جهان زن - پاریس
C.I.P.C.J.I.F


Paris 1984

دفتری که در دست دارید ، ترجمه متن کامل سخنرانی
نماینده کمیته موقت برگزاری بزرگداشت روز جهانی
زن در "خانه زنان" پاریس است. این سخنرانی در
تاریخ یازدهم مارس 1984 به زبان فرانسه ایراد
شده است.



مبانی " قانونی " سرکوب زنان در جمهوری اسلامی ایران


رژیم جمهوری اسلامی ایران که از همان نخستین روز، با شمشیر آخته بر آزادی و انسان به تخت نشست، چنان مرزهای درنده خویی، وحشیگری، دشمنی با انسان و انسانیت ، تجاوز و تحقیر و استثمار را در نوردیده است که بر نمایاندن جنایاتش، همانقدر که سهل، دشوار نیز هست. بویژه در بخشهایی از جامعه، که رژیم در نقض حقوق و آزادی آنها، نه تنها به انگیزه های اجتناب ناپذیر ماهوی خود، که به خشک مغزی، حقارت، باورهای ما قبل تاریخی و پندارهای ضد تاریخی و واپسگرا نیز متکی بوده است. یکی از عمده ترین، شاخص ترین و وسیعترین بخشهای جامعه
ایران که بار ستم پیشگی رژیم جمهوری اسلامی را با تمام ویژگیهایش بدوش کشیده اند، زنان هستند.
برای شناخت ابعاد ستمی که رژیم جمهوری اسلامی ایران بر زنان روا داشته و میدارد و نمایاندن چهره و جایگاه امروز زنان در ایران، می بایست از میان انبوه فجایع رژیم، از میان انبوه قتل و شکنجه و سنگسار و توهین، محورها و ممیزه های این ستمگری را از درون ماهیت رژیم و قانونیتی که خود را برآن متکی میداند بیرون بکشیم، ارتباط آنها را با عملکردش در بخشهای دیگر بیابیم و نشان دهیم که چگونه این اقدامات احتناب ناپذیرند و در هستی رژیم ریشه دارند. نیز در حول همین محورهاست که می توانیم شیوه های دد منشانه رژیم – که همانندشان را در اعصار حکومت اجداد
همین حاکمان میتوان یافت - در نقص حقوق زنان ارائه کنیم.
این طرح مختصر می کوشد که تنها با ارائه نمونه هایی، مصادیق شیوۀ برخورد فوق را نشان دهد و مقدمه ای برارزیابی موقعیت اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی زنان و جنبش زنان پیش و پس از قیام بهمن 57 و چشماندازهای آن
باشد.

1

نخست باید بر اوضاع زنان در سالهای آخر حکومت شاه نگاهی گذرا افکند تا روشن شود که حلقۀ مبارزات زنان در
انقلاب و قیام بهمن 57 به چه گذشته ای متصل بوده است.
رفرم های سال 1341 که برای رفع بحران اقتصادی – سیاسی رژیم صورت گرفت، زمینه های مشارکت بیشتر زنان را در فعـالیــت های اقتصادی و اجتماعی فراهم ساخت و تعداد بیشتری از زنان را جذب فعالیت های تولیدی، دوره های آموزش کوتاه و بلند مدت و بخش خدمات کرد. اما، از یکسو بنا به ماهیت این تغییرات و نیز بنیادهای اقتصادی- اجتماعی رژیم شاه، فرهنگ مصرفی دست و پای خود را به کل پهنۀ زندگی اجتماعی دراز می کرد و از سـوی دیگر ساخت سیــاسی رژیم، امتیــازات حقــوقی تــازه را که برای زنان بوجود آمده بود، تنهـــــا در پوستـۀ خــود
نگه میداشت و از تعمیق آن بشکل مشارکت واقعی، مسئول و سازمانده جلوگیری می کرد.
این خصلت باعث شد که در سالهای آخر حکومت شاه، در بن بست سیاسی – اقتصادی رژیم و بر متن بحرانی که راه حـل های انقــــلابی را طـلب میکرد، زنان نیز برای تحقق عینی و تعمیق حقوق خود، پا به پای موج انقلابی، بسوی
دگرگونیهای بنیادی گام بردارند.
زنان در اشکال نخستین اعتراضات علیه رژیم شاه، در بخش های روشنفکری، نوشتن نامه های اعتراض، اجتماعات دانشگاه، شبهای شعر و ... حضور و مشارکت فعال داشتند و وقتی مبارزات مردم، اشکالی همه گیرتر و توده ای به خود گرفت، دیگر جدا ساختن مرز زنان از مردان امکان پذیر نبود. مشارکت زنان در مؤثرترین حربۀ انقلاب علیه رژیم؛ یعنی اعتصابات سراسری صنایع و بخش خدمات، بشکل شرکت عمومی در اعتصابات و در کمیته های مخفی اعتصاب، جلوۀ دیگری از حضور فعال زنان در موج انقلابی علیه رژیم شاه بود. و نهایتا ً زمانی که در روزهای آخــر، مبارزه به قیام مسلحــانۀ روزهای 21 و 22 بهمن ارتقاء یافت. زنان تداوم حرکت خود را با حضور در سنگرها،
تحقق بخشیدند. نیز بر بستر و متن همین مبارزات بود که هسته های خود آگاه تشکل زنان نطفه بست.

2

رژیم جمهوری اسلامی که پس از سقوط رژیم شاه بر قدرت دولتی تکیه زد، از همان نخستین روز به قدرت رسیدن خود، بر روی دمکراسی شمشیر کشید و نفیر شومش را برای مبارزه با آزادی – و حتی کلمۀ آزادی – سرداد. هنوز یک هفته از عمر حاکمان جدید نگذشته بود که رژیم از زبان یکی از آیت اله ها زمزمه لغو قانون حمایت از خانواده را آغاز کرد. هنوز پژواک صدای زنان در فضای شهر خاموش نشده بود که این بار خمینی خود پا به میدان گذاشت و دست یک روز پیش از روز جهانی زن اعلام کرد که زنان باید حجاب را در ادارات رعایت کنند. این تجاوز گستاخانه خمینی اگر چه دور از انتظار نبود، اما در التهاب و شور انقلابی آن زمان، نمی توانست بی پاسخ بماند. تظاهرات زنان در8 مارس سال 1979 ( اسفند 57 ) و روزهای پس از آن، اگر چه فاقد رهبری آگاه و فاقد تشکل رهبری کننده و سازمانده بود، رژیم را مجبور به عقب نشینی کرد. اما این عقب نشینی بلافاصله جای خود را به فشارهای غیر رسمی در ادارات و تبلیغات رژیم علیه عناصر آگاه و مبارزی که در این تظاهرات شرکت داشتند، داد.
رژیم جمهوری اسلامی ایران پیش از آنکه پایه های "قانونی" خود را بوجود آوَرَد، تسویه حساب با آزادی را در دستور کار خود قرار داد. طلوع بهار 58، نخستین بهار " آزادی " در خون و آتش ِ حمله به کردستان رنگ باخت. شمشیر برهنۀ رژیم، بر روی آزادی و حقوق انسانی، بکار افتاده بود. زنان در نخستین صفوف از دم تیغ می گذشتند. دربهار 58، رسماً قانون حمایت از خانواده ( که خود نامکفی بود)، ملغا اعلام شد و جای خود را به دادگاههای مدنی داد که حق طلاق را به مراجع شرعی می سپدر. در بخش تکیه گاههای قانونی رژیم روشن خواهیم کرد که رژیم چگونه حتی دستاوردهای انقلاب مشروطیت را نیز پایمال کرد.
در بهار 58، سن ازدواج برای دختران از 18 سال به 13 سال تقلیل یافت. این از رژیمی که عقد دختران شیرخوار را نیز مجاز میداند، بعید نبود(1).
دربهار 58، حق قضاوت از زنان سلب شد. زنان دیگر نمی توانستند در رشته حقوق قضایی تحصیل کنند. و کار آموزان رشته حقوق، سرگردان دست به تحصن و اعتراض زدند(2).
دربهار 58، هنرستانهای مختلط ، آماج نیات شوم جمهوری اسلامی قرار گرفت و اعلام شد که هنرستانهای مختلط باید تعطیل شوند. خود بخود دختران هنرستانی که مدرسۀ مستقلی نداشتند، سرگردان شدند(3).
دربهار 58،رژیم برای محدود کردن مهد کودک کارخانجات و ادارات وارد عمل شد. بانک مرکزی، وزارت آب، سازمان برنامه و بودجه، کارخانجات استارلایت و مینو از آن جمله اند. این اقدامات رژیم مورد اعتراض زنان قرار گرفت (4).
دربهار 58، مراکز رفاه خانواده به تعطیل کشانده شدند و مراکز کمک به کودکان و تنظیم خانواده محدود شد. مددکاران اجتماعی که در این مراکز مشغول کار بودند به خدمات غیر تخصصی گماشته شدند. توزیع قرص های ضد حاملگی کاملا ً مخدود شد و تنها در اختیار زنان بالاتر از 40 سال قرار گرفت.
رژیم جمهوری اسلامی ایران همۀ این اقدامات را پیش از تدوین قانون اساسی اش انجام داد.

3

تدوین قانونی اساسی، همچنانکه پیش بینی میشد، از اختیار نمایندگان واقعی گروهها، اقشار و طبقات مختلف اجتماعی خارج و بدست "خبرگان" سپدره شد. ذر چنین ترکیبی بناچاار نماینده نیمی از جمعیت ایران، نمایندۀ زنان، کسی که لاأقل بواسطه زن بودنش می بایست از حقوق زنان دفاع کند، منیرۀ گرجی بود. کسی که خود، آشکارترین نماد نقض حقوق زنان بود، کسی که موجودیتش تعبیر روشن پذیرش تحقیر و توهین بود، کسی که وجودش پذیرفته بود: " زنان در حد مهجورین و نا بالغین (5) هستند. " کسی که به صراحت می گفت: " نماینده زنان در مجلس، قانونگذار نیست".(6) کسی که آشکارا اعلام کرد: " زن نمیتواند رهبر باشد".(7)
از چنین مجلس، با چنین ترکیبی، انتظار اصول ترقی خواهانه یا حتی مطابق با اصولی که پیش از آن رایج بود، ابلهانه می نمود. مجلس ِ"قانون گذار" تصویب کرد: "رئیس جمهور باید از میان مردان... انتخاب شود."(8)
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، مصـوب مجلس خبرگان، چه در مقدمه، چه در بسیاری از اصول و چه در پایه ها و بنیادش، بسیاری از حقوق افراد جامعه را به شرع مقدس و اسلام واگذار کرد.(9) این مسئله حائز اهمیت بسیار است، چرا که خواهیم دید بسیاری از جنایات رژیم، در واقع از همین قانونیت ریشه و منشاء گرفته اند.
آنچه که باید حدود و شمول این قوانین را روشن کند، گاه در بنیادها و گاه در برداشتی که حاکمان کنونی از آن دارد، زن را ِکشتگاه مردان (10) میداند.
زنان را نیمه انسان بشمار می آورد، شهادت دو زن را با یک مرد، آنهم تنها در موارد محدودی برابر می داند،(11) ارث زنان را نصف مردان قرار می دهد و ... اصولا ً زن را بهنگام ارزیابی جنایتهای خطایی جزو مهجوران و نابالغان محسوب می کند.(12)

4

رژیم جمهوری اسلامی ایران در مقابله با بحران سیاسی – اقتصادی که از همان نخستین روز به قدرت رسیدنش با آن روبرو بود، و بر مبنای این قانون اساسی و آبخشورهای مسلکی آن، قوانین دیگرش را می نویسد. یعنی آنچه را که ما در این طرح، ممیزه ها و محورهای "قانونیت" رژیم نامیده ایم. بر این اساس است که:
. حق قضاوت از زنان ستانده می شود و بدین ترتیب بخشی از زنان از فعالیت اجتماعی رانده می شوند و بر خیل بیکاران می افزایند.
_ سن ازدواج از18 سال به 13 سال تقلیل می یابد؛ به موازات آن، تحصیل دختران ازدواج کرده در دبیرستانها ممنوع می شود و خود به خود بخش وسیعی از دختران از تحصیل محروم می شوند.
. قانون کار جمهوری اسلامی ایران نمی تواند خود را از اصل اجاره شوهر برای کار زن(13) مبرا دارد. از اینرو "زنان شوهردار.... برای انجام کارهایی که مزاحم حقوق زناشویی نباشد، استخدام می شوند و در صورتیکه انجام کار موجب تضییع حقوق زناشویی شوهر باشد، استخدام (آنها) منوط به اجازه و رضایت شوهر است."(14)
. رژیم " هوادار زحمتکشان ! " همه حقوق زنان کارگر و کارمند را به میل کارفرما می سپارد و شرایط مرخصی زمان بارداری، زایمان "حضانت " طفل را به قرارداد کار محول می کند.(15)
. قانون کار نیمه وقت زنان در اسفندماه 61 به تصویب مجلس می رسد.(16) هزاران بهانۀ رژیم برای اخراج زنان از کارخانه ها و ادارات کفایت نمی کند و قانون کار نیمه وقت زنان، آنان را بیش از پیش از تولید و فعالیت اجتماعی می راند. این، البته مانع از آن نیست که رژیم، زنان را به مشارکت در ادگانهای سرکوب و ارعاب (بسیج، گشت های خیابانی، سازمانهای جاسوسی و ...) تشویق وترغیب کند.
همچنین رژیم از همان آغاز کوشیده است زنانی را که بواسطه بافت مذهبی و سنتی از رژیم پشتیبانی می کنند، به اهرم تبلیغاتی موثری برای سرکوب مبارزات و خواستهای آزادیخواهانه زنان بطور اعم تبدیم کند. نباید دور از نظر داشت که رژیم علیرغم به خیابان کشاندن زنان برای مقاصد تبلیغاتی، همواره تأکید کرده است که وظیفه اصلی زن، خانهداری و ایفاء نقش منفعل اجتماعی است و بدین ترتیب مشارکت ظاهری زنان را در فعالیت اجتماعی، از مضمون مداخله مسئول و ساومانده تهی کرده است.
. قانون قصاص، ثمرۀ شوم دیگری از این قانونیت است که بدست رژیم برای جنایتهای بی حد و حصرش، مجوز" قانونی " و " شرعی " می دهد:
- اگر زنی توسط یک مرد کشته شود، مجازات قاتل، منوط به پرداخت نصف خونبهای یک " مرد " به صاحبان قصاص است.(17)
- قتل تنها با شهادت دو مرد قابل اثبات است.(18) بنابراین قتل یک زن مثلا ً در یک مدرسه دخترانه بهیچ وجه قابل اثبات نیست. ( و این در شرایطی است که تدریس مردان در مدارس دخترانه بهیج روی امکان پذیر نیست و درست به همین دلیل و به دلیل کمبود معلم زن، بخش های وسیعی از دختران، بویژه در روستاها از تحصیل محروم می شوند. نیز اجرای این قانون در شرایطی است که بنا به تصویب سازمان تربیت بدنی جمهوری اسلامی ایران، ورود خبرنگاران عکاس زن هم به محل مسابقات ورزشی دختران، البته اگر وجود داشته باشد، ممنوع است.) (19)
. در تیرماه 1359، یکی از فجــیع ترین کاشتـــه های این قانونـــــیت ثمر می دهد و چهار زن در کرمان سنگسار می شوند. آنان را به میدانگاهی می برند و درست مطابق قانون " تا نزدیکی سینه در چاله ای دفن می کنند " (20)، آنگاه حاکم شرع به پیش و پاسداران و دژخیمان بدنبال و مشتی از مردم فریب خورده بر گرداگرد آنان حلقه می زنند. سنگ هایی انتخاب می کنند که نه آنقدر بزرگ باشد ، که با اصابت یک یا دو تـــای آن شخص کشتـــــه شود(21)، و نه آنقدر کوچک ، که نام سنگ بر آن صدق نکند.(22) آنقدر بر سر و روی آن بیچاره میکوبند تا در میان هلهله های تکبیر و تسبیح قاتلان جان بسپارد. این درنده خوئی بیمارگونه، در شمار جنایات افسار گسیخته رژیم نیست و" نشان افتخارش" را دقیقا ً از قوانین مصوب جمهوری اسلامی ایران گرفته و بر سینه زده است.
. تازیانه زدن زنان، کار روزمرۀ نظام " تخته شلاق " در زندانها، خیابانها و اماکن عمومی است و نیازی به ذکر مورد ندارد. زن را به هر جرم واهی " در خالی که ...لباسهایش به بدن او بسته باشد... تازیانه می زنند".(23) تنها مجازات بی حجابی اضافه بر 45 روز زندان، 75 ضربه شلاق است.(24)
. رژیم جمهوری اسلامی ایران که با بوق و کرنای " اخلاق " به مدان آمده است، رژیمی که برای مبارزه با فحشا، با بیل و کلنگ و بولدزور به محله مخصوص فاحشه ها (شهر نو ) حمله می کند، آنجا را به آتش می کشد و خانه را بر سر آنان خراب می کند، اینک شرایطی را فراهم آورده است که فساد و فحشا در جامعه بیداد می کند.
رژیم جمهوری اسلامی ایران با به رسمیت شناختن صیغه، یا ازدواج موقت!(25)، مبانی قانونی فحشا را تحکیم کرده است. " فساد گسترده جنسی ... به سطح خیابانهای شهرهای کوچک و بزرگ کشانده شده و به مردان ذینفوذ و وابسته به رژیم فرصت داده " بهترین ها " را برای خود دستچین کنند و آنها را در بازار فحشای رسمی و مذهبی زیر نام " صیغه " از آن خود سازند. بخش فاجعه آمیز این قضیه مربوط به همسران پاسداران کشته شده است که در مراکزی که به همین منظور ایجاد شده است، بصورت دسته جمعی تمام روز را منتظر مراجعه کننده ای که داوطلب ازدواج دائم یا موقت با آن باشد می گذرانند..."(26)
بر این شرایط دردناک باید فحشای ناشی از جنگ، چه در شهرهای جنگ زده و چه در اردوگاههای آوارگان را نیز اضافه کرد. " در مناطق جنگی اگر شب دیر وقت به خیابانها برویم، زنان جوانی را می بینیم که چادر بسر، در این گوشه و آن گوشه تن فروشی می کنند."(27)
مجله خانواده از انتشارات ارتش در سال 59 از قول خبرنگارش درباره وضعیت آوارگان جنگی در نزدیکی بندر " امام خمینی " می نویسد: بسیاری از زنان و دختران با خودفروشی زندگی میکنند. سربازان و پاسداران که به مرخصی کوتاه مدت می آیند، مشتریان این تیره بختان هستند. خبرنگار در این گزارش به خود فروشی زنان شوهردار، زنان حامله، و دختران نوجوان نیز اشاره می کند.
" صیغه " البته یک ککاربرد قانونی دیگر نیز دارد که بایر آنرا از شاخص ترین " افتخارات ! " رژیم جمهوری اسلامی ایران دانست. رژیم حاکم بنا به همان " قانون "، دختران باکره را نمی تواند اعدام کند(28)؛ از اینرو پیش از اعدام، آنان را به عقد موقت پاسداران و دژخیمان در می آورد. پاسداری که دیروز، دختر مبارزی را مورد تجاوز فجیع خود قرار داده است، فردا در جوخۀ اعدام، " همسر موقت سابق! " خود را تیرباران می کند.
در شهریور ماه 62، رژیم 17 دختر زندانی را اعدام می کند و برای خانواده های هر یک 30 تومان پول و یک جعبه شیرینی می فرستد، به این عنوان که قبل از اعدام به عقد " برادران پاسدار" در آمده اند و این مهریۀ آنهاست.(29) این نیز نباید به خساب افسار گسیختگی گذاشت. این قانون جمهوری اسلامی ایران است.

5

برگرد این محورها و ممیزه هاست که جنایات رژیم جمهوری اسلامی ایران می تواند ابعاد خود را در افسار گسیخته ترین شــکل ممکن، گسترش دهد. در واقــع این منطق تجــاوزکارانه ناگزیر از گسترش بیش از پیش تا مرز نقض مبانی اولیۀ خود نیز هست.
در این بخش میتوان نمونه های بسیاری از فجایع رژیم را که گاه بنا به میل و تشخیص حاکمان شرع مناطق مختلف، تغییر هم می کند ذکر کرد:
. مسئله حجاب عامترین ابزار رژیم برای سرکوب زنان و نیز شاخص ترین وسیمۀ او برا ی پــایمال ســـاختن حقوق زنان بوده است. به تعبیر دیگر، به عنوان روشی مؤثر برای سرکوب اجتماعی به رژیم امکان داده است که به بهانۀ " حفظ عفت زنان " جو ارعاب را حفظ کند.(30)
فشار رژیم بر زنان، در مورد حجاب، که نخست با اظهارات جسته و گریخته مقامات، حملۀ اوباش به زنان بی حجاب در خیابانها، اجباری شدن حجاب برای زنان کارگر و کارمند آغاز شده بود، (تحت 12 قانون " پاکسازی " مصوب رژیم، که بیش از 5 ماده آن اختصاص به وضعیت پوشش و رفتار زنان در مخیط کاردارد)، امروز دیگر حد و مرزی نمی شناسد. اطلاعیۀ رئیس اداره " مبارزه با منکرات " که در آغاز سال 61 تاکسی ها را از سوار کردن زنان بی حجاب منع میکرد (31)، امروز دیگر مضحکه ای بیش نیست، چرا که اگر زنی، در خیابان حتی بر حسب تصادف تار مویش عیان شود، به چنگال گشت های خیابانی می افتد. آنجا ورقه ای را به او می دهند که در صورت امضاء کردن، با یک درجه تخفیف آزاد می شود. روی این ورقه نوشته شده است که " قول می دهم بعد از این هرگز عمل منافی عفت نکنم و در صورتی که بار دیگر در حین عمل فحشا دستگیر شوم، به اشد مجازات محکوم خواهم شد. " (32) بر سینل زنی که بجرم بی حجابی دستگیر شود، پلاکی نصب می کنند که روی آن نوشته شده : " به جرم فحشا دستگیر شد " و برای آزادی او همسرش یا پدر یا برادرش باید اعلام کند که زن را به عنوان " فاحشه " می شناسد.(33)
زمانی که به هر دلیل گزارش بی حجابی دیده شد، نشان به محل کار برسد، از کار خود اخراج می شوند. در بهار سال 59، جهل تن از کارکنان یک بیمارستان در مسجد سلیمان به جرم بی حجابی یکجا اخراج میشوند. تابستان گذشته، زن پرستاری را که تازه از بیمارستان خارج شده بود، جلوی بیمارستان دستگیر می کنند، به خانۀ امن می برند و او را به قصد کشت می زنند، تمام موهای سرش را دسته دسته ... می کَنند و لاشه اش را به خیابان می اندازند.(34) نهایتا ً، دادستان کل جمهوری اسلامی اعلام می کند که زن بی حجاب که دستگیر شود، احتیاج به دادگاه ندارد، چون جرمش مشهود است.(35)
* آنچه در زندانها بر زنان دستگیر شده، به ویژه مبارزین سیاسی میگذرد، ابعادی به واقع وحشتناک دارد:
. زن و شوهری را که به بهانۀ واهی دستگیر شده اند ( اتهام مشروب خوری )، در کمیته از هم جدا می کنند. مرد را به 80 ضربه شلاق می سپارند و زن را در اتاقی دیگر، زن را در اتاقی دیگر مورد تجاوز قرار می دهند. زن پس از بازگشت به خانه خودکشی می کند.(36)
بسیاری از زنان که در میانشان دختران جوان و حتی خردسال نیز وجود دارند به جوخه های اعدام سپرده شده اند. از آن جمله می توان به اعدام دسته جمعی 200 دختر مجاهد(37) یا اعدام 15 تن از دختران جوان در زندان مهاباد که قبلا ً به 3 تا 10 سال محکوم شده بودند (38) اشاره کرد.
. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بر " حمـــایت مــــادران، به خصوص در دوران بارداری " (39) تا ًکید می کند. قانون قصاص جمهوری اسلامی نیز تصریح دارد که زن حامله که محکوم به قصاص است نباید قبل از وضع حمل قصاص شود و پس از وضع حمل چنانچه قصاص موجب هلاکت طفل باشد باید به تأخیر افتد تا خطر مرگ از طفل بر طرف گردد. "(40) نیز، جمهوری اسلامی ایران امضاء کنندۀ یک " پیمان بین المللی " است که به موجب ماده 6 آن، اعدام افراد کمتر از 18 سال و زنان باردار ممنوع است.(41) اما اینها مانع رژیم جمهوری اسلامی برای اعدام زنان باردار نیستند. در میان زنان بارداری که بدست جنایتکاران رژیم تیرباران شده اند، می توان به " ثریا ابوالفتحی، ذاکری، مهدیان، آقاخانی " (42) اشاره کرد. نیز " قانون حمایت از مادران !" مانع از آن نیست که مادران بسیاری که در جستجوی فرزندان گم شده و یا زندانی خود، در گرما و سرما در برابر در برابر زندانها انتظار می کشند، مورد ضرب دشمن و توهین و تمسخر پاسداران و زندانبانان قرار گیرند. بارها شده است که مادری، روزها برای رساندن لقممه ای نان یا بالاپوش گرم به فرزندش در برابر زندانها انتظار کشیده است و سرانجام خبر اعدام فرزندش را به او داده اند.
زنان حامله بسیاری که امروز در زندانهای رژیم هستند و محکوم به اعدام شده اند و " قانون شامل حالشان شده است! " از یکسو به انتظارتولد فرزند خویش هستندو از سوی دیگر در انتظار مرگ و تیرباران شب و روز خود را سپری میکنند." (43) بر اینها باید افـــزود که زنان زندانی را که فرزندان خــردسالشان در زندان همراه آنهاست، به انحاء مختلف تحت فشـــار می گذارند: " بـرای اقــــــرار گـــــرفتن از مادر، از جــــیره غــــــذائی نـــــوزاد و کـــــودک شـــــیرخـــوار او کــــــم می گذارند. "(44)
شکنجه و تازیانه و تجاوز در وندانهای رژیم امری عادی است. اخیرا ًخبر رسیده است که رژیم، تاج گل تازه ای بر سر خود زده و بدنبال عملیات " افتخارآمیز " سنگسار زنان، 8 دختر را در شهر مرند نیمه شب زنده بگور کرده است. . قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تاکید دارد که " ایرانیان زرتشتی... در اننجام مراسم دینی خود آزادند..."(45) این البته مانع از ان نیست که در کرمان در سال 59، دختران زرتشتی توسط پاسداران ربوده شده و به عقد آنان درآیند. این ماجرا و تظاهرات خانواده های زرتشتیان برای اعتراض به آن، حتی از تلویزیون رژیم نیز پخش شده است.
. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بر " ایجاد امکاکنات آموزش و پرورش و تربیت بدنی رایگان برای همه " (46) تأکید دارد. این البته مانع از آن نیست که زنان از تحصیل در رشته علوم قضادی از همان بدو حکومت رژیم، یعنی پیش از همین قانون اساسی، محروم شوند. جمهوری اسلامی ایران با اصرار بر تدریس زنان در مدارس دخترانه، در حالیکه حتی معلم مرد و زن باندازه کافی برای تدریس در مدارس وجود ندارد، بخش های وسیعی از دختران را از تحصیل محروم می کند. جدا کردن دختران از پسران در هنـرستانها، اخراج دانشجـــویان مرکز تربیت معــلم - دختران ( تهران نو)، پائین آوردن سن ازدواج و محروم ساختن دختران ازدواج کرده از تحصیل در دبیرستان، فقدان مدارس دخترانه ( و پسرانه ) در کنار اردوگاههای جنگ زدگان، گرایش ناگزیر دختران خانواده های کم درآمد به ازدواج در سنین پائین و ... را نیز می توان به این شرایط افزود.
. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تصریح دارد که " هیچکس را نمی توان از محل اقامت خود تبعید کرد... یا به اقامت در محلی مجبور ساخت..." (47) این البته مانع از آن نیست که خانواده های مبارزان و پیشمرگان در کردستان از محل زندگی خود تبعید شوند. تعداد این تبعیدها در سال گذشته بین 1300 تا 1500 نفر برآورد شده است، که شامل 300 خانوار می شود.(48) از میان این خانوارها " 9 خانواده در مارس 1983 از سرکیس به پودرنشهر ... به فاصله 1200 کیلومتری سرکیس و 43 خانواده در 14 ژوئن 1983 از مهاباد به رفسنجان، دامغان، یزد، و سمنان، واقع در 1000 تا 1200 کیلومتری مهاباد، تبعید می شوند.
. در حالیکه قرص های ضد حاملگی با محدودیت توزیع می شود، در حالیکه رژیم دختران جوان را به انحاء مختلف به ازدواج تشویق می کند، سقط جنین کاملا ً ممنوع است. این مشکل در مورد زنانی که به " ازدواج موقت " درآمده و حامله شده اند و مسلما ً از پدر فرزند اطلاعی در دست نیست، حادتر است. (50) تاکنون رژیم چندین پزشک را به جرم سقط جنین دستگیر و به زندانهای طویل المدت محکوم کرده است. بدین ترتیب سقط جنین بصورت غیرقانونی و با هزینه های گزاف از یکسو فقط برای زنان خانواده های ثروتمند مقدور است و از سوی دیگر بدلیل فقدان امکانات پزشکی کافی شدیدا ً مخاطره آمیز است.

6

مجموعه شرایطی که تاکنون نمونههایی از آن را در جامعه امروز ایران برشمردیم، هیولای شومی است که بر زندگی اجتماعی همهزنان ایران سایه افکنده است. این شرایط بعلاوه نابسامانی هایی که رژیم جممهوری اسلامی به لحاظ ماهیت و خواستگاه اجتماعی اش پدید آورده است، اکنون بینش از پیش بر دوش زنان زحمتکش جامعه ایران اعم از کارگر و کارورز و کارمند، سنگینی می کند. قانون کار نیمه وقت، بیکاری روز افزون، تورم لجام گسیخته، اخراج های بی رویه، ساعات کار طولانی، مزد کم، نمودهایی از شرایط زندگی مشقت بار این بخش از زنان جامعه است.
جمهوری اسلامی ایران با خارج کردن بخش های وسیـــــعی از زنــــــان از گردونۀ تولید، بیکاری و رکود را دامن می زند و برای تأمین مخارج سنگین خود ناگزیر از استثمار هر چه بیشتر، زنان و مردان شاغل است:
حقوق زنان کارگر در کارهای مشابه از کارگران مرد تا یک سوم کمتر است. زنان اغلب فاقد خقوق بازنشستگی و بیمه هستند. دختران قالیباف وضع به مراتب بدتری از سایر کارگران دارند. ساعات کار بسیارطولانی و دستمزد آنها بسیار ناچیز است. در مواردی خانواده ها دختران را برای تمام عمر آنها به صاحب کار اجاره می دهند. در سال 58 دستمزد کارگران زن در کارخانه ریسندگی و بافندگی رضویه در کرمان حداقل 10 تومان و حداکثر 26 تومان به ازای روزی 10 ساعت کار بوده است (51) بنا به اظهار کارگران، در کارخانه هایی که تعداد کارگران کم است، ساعت ار به 12 الی 16 ساعت افزایش می یابد، در حالیکه از مزایای مخصوص ِ حق بیمه و ... خبری نیست.(52)
کارگران زن در کارگاههای تولیدی کوچک، اکثرا ً بصورت کارمزدی استخدام می شوند. از اینرو آنان ناچار می شوند برای درآمد بیشتر بدون هیچگونه تأمین شغلی ساعات طولانی کار کنند. بسیاری از زنانی که از کار اخراج شده و یا نتوانسته اند شغلی دست و پا کنند برای گذران زندگی خود و فرزندانشان، نگزیر از کار ساه و کار در خانه هستند. از آنجا که این نوع کار حتی در شمول قوانین ضد کارگری جمهوری اسلامی نیز نیست، با استثمار بیشتر زنان همراه است.

7

اگرچه رژیم جمهوری اسلامی ایران در طی 5 سال حکومت توانسته سایه شوم خود را بر زندگی اجتماعی زنان ایران بگستراند، اما بنا بر ناتوانی بنیادیش در حل بحران، نتوانسته است مانع مقاومت های خود انگیخته و مخالفت های آشکار و پنهان زنان در طول این پنج سال باشد.
زنان، چه به شکل مشارکت در شوراهای کارگری و کارمندی در آغاز حکومت جکهوری اسلامی، چه به شکل شرکت در تشکیلات ویژه زنان، چه به صورت شرکت در فعالیت های سیاسی و تشکل های سیاسی، شرکت در مجامع و گردهمائی هایی برای مخالفت با سیاستهای رژیم (53)، شرکت در تحصن ها و اعتراضات جمعی (54) مخالفت علنی خود را با سیاستهای سرکوبگرانه رژیم نشان داده اند. امروز نیز زنان، در اوج دیکتاتوری رژیم، برای اعتراض به قطع آب در محلۀ افسریه تهران " به خیابانها آمدند...به اتوبانی که از کنار این محله می گذرد، رفتند، میان اتوبان نشستند و راه را بندآوردند..." (55)
ما در یکی از مبارزان در روز عید فطر امسال، به مناسبت سالگرد شهادت فرزندش، در خانۀ خود مراسمی برگزار کرد. شرکت کنندگان پس از شرکت در مراسم به بهشت زهرا رفتند و بر سر قبر مبارزانی که از سوی رژیم اعدام شده بودند، گل گذاشتند. در این مراسم مادر شهید درباره زندگی پسرش سخن گفت...(56)
بدنبال انتشار پیام 8 ماده ای خمینی، زنان بلافاصله مقررات را نقض کرده و بیشتر بدون حجاب و با آرایش ( به عنوان دهن کجی به رژیم ) به خیابانها می آیند. آنچنانکه دادستــــان انقلاب اسلامی مرکز ناگزیر می شود با انتشار بیانیه ای، آنها را تهدید به دستگیری و مجازات کند.
امروز زنان مبارز ایران، در زندانهای رژیم جلادان، در سختترین شرایط، مقاومتی شکوهمند را در مسیر مبارزه تاریخی علیه استبداد و استثمار رقم می زنند.


کمیته موقت برگزاری بزرگداشت روز جهانی زن
28 فوریه 1984

پانویس ها

1- توضیح المسائل خمینی. مسئله 2942: " … اگر شوهر دختر شیرخواری را برای خود عقد کرده باشد، زن نباید دختر را شیر دهد. چون اگر آن دختر را شیر دهد خودش مادر زن شوهر می شود و به او حرام می گردد."
2- زنان در مبارزه، ماهنامه اتحاد ملی زنان؛ شماره 3 /10/ 1358 ، صفحه 6
3- همانجا.
4- قطعنامه کمیته همبستگی زنان برای برگزاری کنفرانس مشترک 4/9/1358.
5- قانون قصاص؛ ماده 13.
6- زنان در مبارزه، ماهنامه اتحاد ملی زنان؛ شماره 3 /10/ 1358 ، نقلی از کتاب جمعه، قسمت اول.
7- همانجا.
8- اصل 115 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.
9- اصل چهارم : " کلیه قوانی و موازین ، باید بر اساس موازین اسلام باشد."
اصل دهم : " از آنجا که خانواده واحد بنیادی جامعه اسلامی است، همه قوانین و مقررات و برنامه ریزی های مربوط باید… بر پایه حقوق و اخلاق اسلامی باشد."
اصل بیست و یکم : " دولت موظف است حقوق زنان را در تمام جهات با رعایت موازین اسلامی تضمین نماید"
اصل شصت و یکم : " اعمال قوه قضائیه بوسیله دادگاههای دادگستری است که باید طبق موازین اسلامی تشکیل
شود…"
اصل صد و پنج : " تصمیمات شوراها نباید مخالف موازین اسلام … باشد."
اصل صد و شصت و سه : " صفات و شرایط قاضی طبق موازین فقهی به وسیله قانون معین می گردد."
10- قرآن - سوره بقره – آیه 223: " زنان شما، کشتزار شمایند. پس برای کشت بدانها نزدیک شوید. " ؛
ترجمه مهدی الهی قمشه ای.
11- قانون قصاص، ماده 32 ؛ بند " ب".
12- قانون قصاص، ماده 33.
13- توضیحالمسائل خمینی، مسئله 2412.
14- طرح پیشنویس قانون کار، ماده 54.
15- طرح پیشنویس قانون کار، ماده 55.
16- روزنامه کیهان 5/12/1361.
17- قانون قصاص، ماده 6.
18- قانون قصاص، ماده 32 ،بند "الف".
19- روزنامه کیهان، 24/1/1361 ؛ صفحه 15.
20- قانون قصاص، ماده 117.
21- قانون قصاص، ماده 119.
22- قانون قصاص، ماده 119.
23- قانون قصاص، ماده115.
24-روزنامه لیبراسیون، 13 فوریه 1984.
25- توضیح المسائل خمینی، مسدله های 2413، 2424، 2425، 2493 و …
26- نامه ای از زنان ایران، پیام آزادی، شماره 21 مرداد 1362.
27- جزوه منتشر شده از سوی " زنان پناهنده ایرانی در برلین غربی" ، فوریه 1984.
28- نامه ای از زنان ایران، پیام آزادی، شماره 21 مرداد 1362.
29- " بامی استار " ، شماره 25، آبانماه 1362 ، صفحه 8.
30- نامه ای از زنان ایران، پیام آزادی، شماره 21 مرداد 1362.
31- نشریه انجمن های دانشجویان مسلمان ِ اروپا- آمریکا، شماره 37 ، صفحه 13.
32- جزوه منتشر شده از سوی " زنان پناهنده ایرانی در برلین غربی" ، فوریه 1984.
33- روزنامه لیبراسیون، 13 فوریه 1984.
34- جزوه منتشر شده از سوی " زنان پناهنده ایرانی در برلین غربی" ، فوریه 1984.
35- روزنامه کیهان، 9/1/1362 ، صفحه 2.
36- نشریه انجمن های دانشجویان مسلمان ِ اروپا- آمریکا، شماره 21 ، صفحه 3.
37- نشریه انجمن های دانشجویان مسلمان ِ اروپا- آمریکا، شماره 51 ، صفحه 38.
38- گزارش فدراسیون بین المللی حقوق بشر، 19 اوت تا 8 سپتامبر 1983.
39- قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل 21 ، بند 2.
40- قانون قصاص، ماده 48.
41- گزارش سازمان عفو بین الملل سال 1983.
42- نشریه انجمن های دانشجویان مسلمان ِ اروپا- آمریکا، شماره 37 ، صفحه 26.
43- جزوه منتشر شده از سوی " زنان پناهنده ایرانی در برلین غربی" ، فوریه 1984.
44- جزوه منتشر شده از سوی " زنان پناهنده ایرانی در برلین غربی" ، فوریه 1984.
45- قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل 13.
46- قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل 3.
47- قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل 33.
48- گزارش فدراسیون بین المللی حقوق بشر، 19 اوت تا 8 سپتامبر 1983.
49- گزارش فدراسیون بین المللی حقوق بشر، 19 اوت تا 8 سپتامبر 1983.
50- مجله زن روز، تعدادی از شماره های سال 1359 ، ستون پاسخ به نامه ها.
51- روزنامه کارمتعلق به ارگان سازمان چریکهای فدائی خلق ایران، شماره 10 ، 21/4/1358.
52- روزنامه کارمتعلق به ارگان سازمان چریکهای فدائی خلق ایران، شماره 19 ، 4/9/1358.
53- کنفرانس مشترک کمیته همبستگی زنان در اعتراض به قانون اساسی 4/9/1358،درمراسم 8 مارس1379 و... 54- تحصن کارآموزان قضائی در دادگستری 1358.
55- جزوه منتشر شده از سوی " زنان پناهنده ایرانی در برلین غربی" ، فوریه 1984.
56- زمان نو، شماره 1 ، صفحه 33.

Friday, May 20, 2011

violences

Coordination Française
Marche Mondiale des Femmes

COMMUNIQUÉ


Solidaires des femmes victimes de violences, toujours !

La lutte contre les violences faites aux femmes fait partie des
fondamentaux de la Marche Mondiale des Femmes. Il est indispensable de
rappeler que notre solidarité va aux femmes, à toutes les femmes
victimes de violences.


L’affaire DSK est révélatrice de la façon dont on traite, dans nos
sociétés à domination masculine, la parole des femmes qui ont subi des
violences : la parole d’un homme vaut encore toujours plus que celle
d’une femme.

Pire, dans cette affaire, c’est la victime qui est soupçonnée - menteuse,
rouage d’un complot, et aujourd’hui consentante. La supposée victime de
viol, ou de tentative de viol, devient ainsi la coupable. Elle doit se
justifier. Le supposé prédateur, lui, est décrit comme un être brillant,
séducteur. Curieuse façon d’aimer les femmes…

Le viol, comme toutes les violences physiques, n’est pas une preuve
d’amour. C’est en réalité l'instrument privilégié de la domination
patriarcale qui signifie et rappelle constamment aux femmes qu'elles
n'ont pas la possession de leur propre corps.

La façon dont certains hommes politiques et journalistes en France
parlent de cette agression supposée nous révolte. Quand comprendra-t-on
la nature des violences sexuelles ? Quand cessera-t-on de défendre le
plus fort quand il
exerce son pouvoir sur les femmes ?
Quand
 dénoncera-t-on l'insupportable inégalité entre une femme
de ménage, immigrée, pauvre, et un directeur du FMI ?

Si nous sommes pour le respect de la présomption d’innocence dont doit
bénéficier Mr Strauss Kahn, la jeune femme doit elle aussi bénéficier de
la même présomption d'innocence en qualité de plaignante.


Nous, Marche Mondiale des Femmes France, nous sommes et serons toujours
SOLIDAIRES de toutes les femmes victimes de
violences.















Monday, March 28, 2011

égalité

http://www.assemblee-nationale.fr/13/pdf/ta/ta0624.pdf

Tuesday, March 08, 2011

40 ans de féminism

http://www.dailymotion.com/video/xhcr2m_le-congres-vu-par-genevieve-fraisse_news

Tuesday, February 08, 2011

Féminisme, laïcité, même combat contre les intégrismes

Michèle Vianès 18 décembre 2010 Assises sur l’islamisation de l’Europe
Je dois vous parler du patriarcat théocratique
Je dois vous parler du féminisme et de la laïcité
Et des tentatives des obscurantistes contre ces formidables instruments d’émancipation des
femmes et des hommes.
1-Le patriarcat théocratique
Les religions ont été fixées par des hommes, pour les hommes. Les textes sacrés, transcrits,
étudiés, commentés le furent aussi par ces mêmes hommes qui pendant des siècles eurent
le monopole de l’accès à la culture. Dans toutes les religions, on retrouve les constantes
misogynes qui ont abouti à la discrimination des femmes : elles ont été utilisées par les
hommes et les Etats pour posséder le corps et l’esprit des femmes.
Traditions et religions ont « expliqué » les incapacités des femmes. Elles ont interprété des
faits biologiques, le premier d’entre eux étant le sang menstruel. Là va s’ouvrir le registre du
pur et de l’impur, permettant de jouer sur toute la gamme du licite et de l’illicite, du permis et
de l’interdit. L’interdiction des lieux sacrés, le refus de la visibilité des femmes aux côtés des
dieux sous prétexte d’impuretés a entrainé diabolisation et tabous, prétextes à l’exclusion
des femmes
La femme est considérée comme source de désordre, capable d’éloigner l’homme de ses
devoirs envers Dieu. Selon Ghazali1, théo-sexologue du XII° siècle, mais référence
« scientifique » d’intégristes d’aujourd’hui « L’homme perd le tiers de sa raison dès qu’il est
en érection. » (Donnée non vérifiée par le service des poids et mesures),
Mariées, les femmes vont être intellectuellement stérilisées par une masse d’obligations
domestiques tatillonnes et d’interdits alimentaires ridicules qui les contraignent à penser
toujours à leur dieu.
2- Féminisme et laïcité
De tout temps, des hommes et des femmes ont dénoncé cette hiérarchie.
Reprenant les idées de Condorcet, une école laïque, gratuite et obligatoire pour les 2 sexes
Jules Ferry expliquait « celui qui tient la femme tient tout, c’est pour cela que l’Eglise veut
retenir la femme, et c’est aussi pour cela qu’il faut que la démocratie la lui enlève ».
L’être humain, homme ou femme, est un être libre grâce à l’usage de sa raison et de son
esprit critique : c’est l’idéal laïque.
La laïcité garantit la liberté de penser et d’expression, et la neutralité de l’action publique. Il
s’agit de reconnaître à chaque personne la même dignité, n’exiger nulle dévotion mais
simplement l’adhésion librement consentie à des droits et à des devoirs. C’est la mission de
l’école de la République de l’enseigner, de la faire vivre aux élèves, citoyens en devenir, afin
de les libérer de tout de toute servitude « volontaire » ou imposée.
1 Ghazali, Le livre des bons usages en matière de mariage, trad.française annotée par L. Bercher et G.H.
Bousquet, Ed. Maisonneuve, Paris, 1989
2
La laïcité est l’ennemi absolu des obscurantistes qui assoient leur domination des
populations sur le refus de la liberté de conscience. Considérer le blasphème comme un
délit, revient à interdire de penser et d’exprimer sa pensée
Quant au féminisme, c’est tout simplement l’égalité en droits, devoirs et dignité des femmes
et des hommes.
La laïcité est aussi garante des droits des femmes et de l’égalité en droits, devoirs et dignité
des femmes et des hommes. Droit à la contraception et à l’avortement, refus des violences
ethnicistes, de l’oppression religieuse et/ou communautariste, refus de la dissimulation des
femmes derrière un voile-linceul, marquage possessionnel et obsessionnel des femmes,
considérées comme des objets sexuels, fondent notre vivre-ensemble.
Moyen de faire coexister des femmes et des hommes qui ne partagent pas forcément les
mêmes convictions, mais émancipés par une éducation à l’autonomie rationnelle de
jugement, l’exigence laïque demande à chacun un effort sur soi. Le lien civique a la
prééminence sur tous les particularismes historiques ou religieux, sur les solidarités
domestiques locales ou claniques.
En cas de conflits entre les groupes, pour arbitrer au nom de l’intérêt général, l’Etat qui n’a
pas l’outil de la laïcité, laquelle connaît toutes les religions, mais n’en reconnaît aucune, est
désarmé.
Si dans un Etat une religion est obligatoire ou privilégiée, donc imposée, la liberté de penser
n’est plus possible. La religion captant à son profit la puissance publique, il n’y a plus
d’égalité. Ceux qui ne croient pas en cette religion ou qui l’interprètent différemment
subissent une aliénation de leurs droits fondamentaux en tant que personne humaine.
L’unicité est de façade. Comme la diversité des opinions et l’égalité en droit ne sont pas
respectées, les conflits et « guerres des dieux » se développent.
Si dans un Etat toutes les religions sont « reconnues », chaque groupe va pouvoir exiger de
respecter ses propres règles de vie communautaire. L’intérêt de chaque groupe primerait sur
le bien commun. Cette diversité cristalliserait les différences et érigerait des murs entre les
groupes. L’espace public serait morcelé. Il n’y aurait plus émergence de principes communs
supérieurs aux valeurs individuelles, plus de mixité entre les groupes, les mariages
endogamiques resteraient la règle. Des éducations particulières diviseraient les enfants et
les jeunes avant d’opposer les adultes.
Les pays communautaristes ou multiculturalistes rencontrent des difficultés. Le
multiculturalisme exacerbe l'ethnicisation des rapports sociaux et provoque l’enfermement
« identitaire » qui dresse des murs au lieu de favoriser lien social et projet politique commun.
3- Les obscurantistes contre l’égalité femmes-hommes
La maitrise par les femmes de leur désir d’enfants, véritable révolution, puisqu’elle a changé
radicalement l'ordre ancien, patriacal et théocratique, leur autonomie financière, la maitrise
de leur corps et de leur esprit a paniqué les machocrates qui renvoient les femmes à leurs
« missions naturelles » : gratification sexuelle du mari et travail domestique. Ils ont appelé à
leur secours les religions.
3
Les fondamentalismes2 religieux considèrent l’émancipation de la femme comme la cause de
tous les fléaux de la société, maux qui disparaîtraient si l’on revenait aux conceptions
théocratiques patriarcales de domination des hommes et à l’acceptation par les femmes de
leur soumission.
Pour convaincre des femmes de revenir aux schémas patriarcaux théocratiques, la
soumission à dieu se matérialisant sur terre par la soumission aux hommes, ils utilisent deux
types de discours. Un discours hypocrite de protection des femmes et un discours
d’intimidation : la menace de punition sur terre ou au ciel, c’est-à-dire éternelle si les femmes
n’obéissent pas à leurs diktats.
La mainmise sur la fécondité et la sexualité des femmes a été et reste le moteur de
l’oppression. La sainte alliance, à l'Onu, des tous les intégristes religieux, catholiques,
évangéliques, hindouistes, bouddhistes, juifs, musulmans, le travail de sape des
prédicateurs, a trouvé des alliées chez les femmes. La parole est donnée aux « Concerned
Women of America » ou aux féministes islamiques, puisqu'elles ont intégré l'asservissement
volontaire.
Ferry voulait émanciper les femmes en les libérant des prêtres, à l’inverse pour le FIS
algérien « La femme musulmane est une force irremplaçable sur le plan psychologique,
social et culturel. Il s’agit de savoir canaliser cette force et employer ses potentialités de la
manière la plus judicieuse dans le cadre de la stratégie de développement de notre
civilisation ».
Puisque l'émancipation des femmes a été possible grâce au développement des idées des
Lumières, grâce à la raison, les intégristespour dénoncer les Lumières vont les assimiler à
une colonisation des esprits par l'Occident.
Les benêts compassionnels, sous prétexte de relativisme culturel, racisme qui interdit aux
personnes, en fonction de leur lieu de naissance, de leur ethnie ou de la religion de leurs
ancêtres d'avoir accès aux droits universels fondamentaux, soutiennent les obscurantistes,
contre les hommes et les femmes qui, souvent au péril de leur vie, revendiquent l'universalité
des droits humains. Le droit à la différence aboutit ainsi à la différence des droits.
Imbus de leur supériorité, la « tolérance étant le fait du prince », les différentialistes
« tolèrent » que des femmes et des fillettes se dissimulent sous un voile, afin que même
dehors, elles restent dedans. Ils acceptent l'idée qu’elles ne sont qu'un objet sexuel, sources
de désordre, qu'elles doivent se cacher dans l'espace public. Ce serait leur foi, leur choix,
seulement ce ne peut être leur droit. Le choix personnel n’est pas un droit que la République
aurait à accorder. Tolérer le stigmate de la soumission, rougi par le sang des femmes
fouettées, violées, lapidées, étranglées parce qu'elles refusent de le porter, serait preuve
« d'une ouverture d'esprit » !
2 Fondamentalisme : concentration homogène doctrinale et disciplinaire entre les mains de chefs religieux qui
réclament une obéissance sans limite. Ils considèrent les objections de la raison comme des tentations du
démon et veulent convaincre que le monde serait perdu s’il ne rentrait corps et âme dans le cadre serré des
traditions autoritaires. Tous les fondamentalismes sont englobant, règlent la vie quotidienne dans les moindres
détails afin de toujours penser à Dieu (nourriture, repas et achats, vêtements, loisirs, vie sexuelle) Ils
nécessitent claustration intellectuelle et crédulité.
4
La crainte d’être considérés comme racistes en dénonçant les agissements de factions
islamistes, aboutit à l’abandon de nos concitoyens, adultes ou enfants, à la merci
d’intégristes francophobes pourvus de moyens financiers considérables.
Un rappel important en ces moments où on voudrait financer la construction des mosquées
pour éviter les prières dans les rues. Donc tuer la loi de 1905.
Les musulmans de France donnent beaucoup pour leur culte. Cela permettrait de financer
les mosquées. Mais l’aumône licite (ce qui ne signifie pas légale, loin de là !) doit être
versée « discrètement ». Les dons sont secrets et leur usage totalement occulte. Est licite
également le prélèvement par le collecteur d’une partie de ces dons secrets. Par contre
financer le fonctionnement des mosquées par cette aumône est illicite.
« La zakat , destinée aux démunis doit être remise à un Musulman, sauf s’il fait partie de
ceux qu’on espère convertir ». Des prélèvements sont permis pour « l’achat » des convertis :
ceux dont les coeurs sont à rallier » et qui « sont influents dans leur milieu » et « ceux qui
sont chargés de la lutte dans le chemin de Dieu »
L’autre source importante de financement, l’argent perçu sur les produits certifiés halal dont
la liste des produits (boissons, eau, médicaments …) est en constante augmentation,
directement proportionnelle aux sommes récoltées.
Les mosquées peuvent également percevoir des commissions versées par des sociétés
commerciales ou des associations (produits halal, pèlerinages à La Mecque, assurances
pour le retour des défunts au pays d’origine, etc.).
Du côté des associations, le flou est assuré. La plupart sont à la fois cultuelles et culturelles
afin de profiter des avantages, sans redistribuer à la collectivité
Dénoncer ces pratiques pour protéger les musulmans de France serait de l’islamophobie ! Il
faudrait laisser nos compatriotes musulmans se faire gruger.
En France les jeunes filles de filiation musulmane réussissait à l’école lieu d’émancipation et
devenait ensuite autonome, elle risquait même d’épouser un non-musulman. Cette peur
panique a amené les prédicateurs à voiler leur fille pour d’une part en enserrant leur tête
tenter de leur atrophier le cerveau et d’autre part les présenter comme victimes de ces
affreux enseignants laïques qui veulent coloniser les cerveaux des jeunes en leur apprenant
à réfléchir, c’est-à-dire selon la définition d’Alain « dire non à ses propres croyances ».
Les atteintes à l’égalité en droit, en France, des femmes et de fillettes de filiation musulmane
sous prétexte de traditions religieuses, imposées par leur mari ou père, leur mère, leur
famille, le voisinage se multiplient. L’enfermement des femmes de confession musulmane
en France, l’apartheid sexué, les mariages sous contraintes, la répudiation, la polygamie
(30000), les violences psychologiques et physiques dues aux traditions
religieuses entraînent des troubles de l’ordre public et font que toutes les femmes en France
n’ont pas les mêmes droits !
Aujourd’hui, des jeunes filles assimilent les schémas patriarcaux que nous pensions
archaïques, en particulier leur infériorité par rapport aux garçons. La non-intégration
psychologique empêche l’intégration sociale.
Conclusion
5
En France, les principes constitutionnels de laïcité et d'égalité entre les hommes et les
femmes sont à la fois la clé de l'autonomie des femmes par rapport aux religions et la digue
pour résister aux fondamentalismes qui voudraient faire régresser les femmes dans un statut
archaïque défini par le patriarcat théocratique.
Dans notre Etat de droit, comme dans toute société démocratique, la liberté des uns s'arrête
où commence celle des autres. La loi seule permet aux libertés des uns et des autres de
cohabiter plutôt que de s'opposer, de se renforcer, même en se limitant mutuellement, plutôt
que de se détruire, d'être libres ensemble.
Pour que la laïcité concerne toutes les femmes et les filles, nous ne devons plus nous taire,
nous ne devons plus tolérer l'intolérable, nous ne devons plus accepter que des fillettes
soient conditionnées à se considérer comme un unique objet sexuel, nous ne devons plus
abandonner lâchement nos compatriotes de filiation ou de confession musulmanes, à
commencer par les femmes, à la merci de l'islam politique et des communautaristes-.
Face aux obscurantistes d’aujourd’hui, les Lumières sont indispensables.
Bravons « le diable qui n'existe pas et les vrais diables fanatiques qui n'existent que trop »
(Voltaire, lettre au Marquis de Villevieille, 20 décembre 1768)

Wednesday, January 26, 2011

Le féminisme contre la charia.

Le féminisme contre la charia.

Nous sommes plus de mille dans en ce 18 décembre 2010, dans cette salle, réunis pour « Les assises internationales sur l’islamisation de l’Europe ». Ils/elles sont venus de l’Europe entière, des USA, de diverses régions de France, malgré la neige et le froid. Sur 24 intervenants à cette tribune, deux féministes seulement : Michele Vianes et moi.
Mais où son passées les féministes ?
Et pourtant la progression de l’islamisme menace en premier lieu les femmes. Mais nos féministes hexagonales préfèrent regarder le doigt qui montre la lune plutôt que la lune. Leur obsession de l’extrême droite, incarnée soi disant pas les identitaires, avec lesquels nous avons fait ponctuellement alliance, leur cache la réalité du véritable danger : l’islamisation progressive des pays d’Europe.
Voilà comment une féministe historique, ( c’est ainsi qu’on me nomme), à l’origine du MLF, à l’initiative du Manifeste des 343, pour l’avortement libre, ( que le journal « Minute » avait surnommée Ste Anne de l’avortement), compagne de route de Simone de Beauvoir et j’en passe, se retrouve aujourd’hui aux côtés de certaines associations ou personnalités, qui en d’autre temps, furent sur certains plans, ses adversaires. La question fait jaser dans le Landernau gaucho féministe. Que n’ai je reçu comme anathèmes de mon camp parce que je figurais aux côtés de ces « gens là » ! Que de leçons de pureté ne m’a t on pas assénées ! Comment pouvais je me commettre avec eux ? Ah ! le purisme ! Spécialité de la gauche, grande donneuse de leçons, il est souvent la forme masquée d’une intolérance méprisante et le paravent de l’impuissance.
Je fais en effet exception au sein du mouvement féministe français. La plupart de mes consoeurs, formatées par l’idéologie gauchiste, abreuvées à l’altermondialisme, s’arrêtent à la dénonciation de l’islamisme, qui serait sans relation avec l’islam. Elles veulent bien s’indigner sur le sort d’une Taslima Nasreen, d’une Aya Hirsi Ali, d’une Sakineh, elles ne trouvent rien à redire à leur dénonciation du Coran, mais ne supportent pas qu’ici, on pointe du doigt les mêmes signes d’alerte. L’esprit colonisé par les dogmes attardés du gauchisme, elles produisent la même analyse paramarxiste depuis des décennies, et n’ont pas remarqué que le monde avait changé depuis les années 70. En faisant silence sur la progression de l’islam et la menace qu’il représente pour la libération des femmes, non seulement elles mettent en danger des siècles de lutte pour elles et leurs filles, mais elles trahissent leurs soeurs d’ailleurs, qui appellent au secours. Celles ci attendent de nous, féministes occidentales des signes d’encouragement. Que leur servons nous ? Le respect et l’équivalence des cultures, la priorité de la lutte antiraciste, le pas touche à mes religions. Par un retournement insensé de situation , voilà que la laïcité est devenue respect des religions, au mépris de ce qu’elle est censée être : neutralité de l’espace public et séparation du religieux et du public.
La gauche, dont je suis issue, par le biais du féminisme, est donc incapable de prendre en charge la menace pour nos libertés que représente cette progression d’un islam radical. Bien pire, elle cautionne ce phénomène et a contribué largement à le favoriser. Il y a bien longtemps qu’elle désespère ce « peuple » qu’elle était censée défendre.
Alors que faire ? Rester seule mais pure de toute « contamination » ? Pour constituer une force, il faut s’allier. Mais s’allier n’est pas s’aligner. On peut faire alliance ponctuellement, tout en gardant sa spécificité et ses divergences. J’ai déjà par le passé fait alliance avec des catholiques contre la porno, qui avait la bénédiction de la gauche pour laquelle elle était une forme de la liberté d’expression. Ce qui m’importe toujours dans un combat, c’est l’objectif. Je me donne les moyens de l’atteindre. Alors, adversaire déclarée de tout obscurantisme, depuis toujours hostile aux religions et particulièrement à l’islam, qui plus que tout autre, organise la soumission des individus, consciente depuis plus de 20 ans de sa progression en France, je fais cause commune sur ce point avec ceux qui partagent mes craintes. Depuis quand est on obligé d’être d’accord sur tout pour agir ensemble ?
Je suis ici parce que la gauche ne veut pas ouvrir les yeux sur la réalité d’un danger pour nos traditions républicaine. Je suis ici parce que la gauche a trahi sa mission et mes espoirs.
En cela je suis fidèle à mes engagements depuis plus de 40 ans dans le combat féministe. Tout ce qui menace des acquis chèrement conquis, mobilise aujourd’hui comme hier, mes forces. Or la progression d’une idéologie ancrée sur la soumission et la relégation d’une moitié de l’humanité est un intolérable camouflet à ces années de lutte. La question des femmes est au cœur de la stratégie de conquête de l’islam. Ce n’est pas un hasard si le voile a symbolisé dès 1989, son symptôme le plus évident.
Les combats que j’ai menés ont toujours suscité dans un premier temps, rejet et incompréhension. Puis ils sont devenus une évidence. Réclamer l’avortement libre et gratuit il y a 40 ans était aussi iconoclaste qu’aujourd’hui, s’opposer à la progression de la charia en France. Et j’ai essuyé alors les mêmes accusations de « collabo » et pute », de la part des puristes en place, parce que je pactisais avec la presse bourgeoise pourrie par définition.
Quel est l’objectif du féminisme ? Compagnon de route de la démocratie, il contribue à civiliser nos mœurs. Il est agent civilisateur, il œuvre à rapprocher hommes et femmes, si longtemps maintenus dans une séparation douloureuse. Le féminisme travaille à en faire des humains semblables, capables ensemble d’assumer les difficultés de la condition humaine. Or, la charia est une des formes les plus extrêmes de l’apartheid des femmes, il forge leur malheur comme celui des hommes. Il crée des déserts affectifs où hommes et femmes sont dressés les uns contre les autres, empêchés de se rejoindre. Le degré de civilisation d’une société se mesure au statut des femmes et à la bonne harmonie entre ses membres. Ce seul fait, la relégation et le mépris des femmes en islam, oblitère pour moi tous les autres signes de civilisation, indéniables, du monde arabo- musulman. C’est la tache irrémédiable.
Dans notre coin du monde, depuis des siècles, des hommes, des femmes se sont battus contre les obscurantismes et ont tenté de faire advenir plus de lumière sur le chemin ardu de l’humanité vers moins d’inhumanité. J’appartiens à ce courant, je suis fille des Lumières. Notre espèce n’avance pas au même pas. Non, toutes les civilisations ne se valent pas. Hypocrisie et malhonnêteté que de prétendre le contraire. Une culture n’est pas un tout, à prendre ou à laisser. Tel un être humain, elle a ses zones d’ombre. Le métissage n’a d’intérêt que s’il est tissé du meilleur de chacun, et non si prévaut le pire sur le meilleur.
Or la culture machiste venue d’islam est une grave menace pour notre difficile marche vers plus d’égalité des sexes. Elle vient réveiller les vieux démons tout proches du machisme hexagonal. Notre libération est encore bien fragile, la preuve en est cette dégradation des relations filles/garçons, à l’école, bien au delà des zones sensibles. Je ne peux accepter que sur ce territoire de France, où des décennies de luttes ont réussi à faire reculer la discrimination sexiste, une idéologie venue d’ailleurs tente d’imposer ses modèles archaïques de séparation des sexes et d’oppression des femmes. Le respect élémentaire du territoire de l’autre et de ses us, impose de ne pas mettre en avant des coutumes qui les bafouent : polygamie, mariages forcés, port des voiles, relégation et mépris des femmes, soumission aveugle à une religion particulièrement obscurantiste.
Nous sommes réunis ici, à cause de l’impuissance des politiques et de l’omerta des medias. A travers cette interpellation de l’isamisation, c’est leur aveuglement et leur lâcheté que nous mettons en cause. Quand les élites sont incapables d’apporter des réponses aux craintes et aux attentes de la population, il faut s’organiser et prendre ses affaires en main. Aujourd’hui, je souhaite que cette rencontre historique soit un début. Le début de la constitution d’une troisième force, au delà de la gauche et de la droite, une force alternative qui réponde aux défis de la réalité : le monde change et une recomposition des forces s’impose.


Anne Zelensky.



-

Monday, January 24, 2011

Féminisme face aux intégrismes et au pouvoirs politico-religieux

Féminisme face aux intégrismes et au pouvoirs politico-religieux

Fondée par la C.L.E.F. (Coordination française pur le Lobby Européen des Femmes) en 1993, la Commission de lutte contre les extrémismes religieux a commencé par préparer un atelier pour la Conférence de Pékin en 1995. Après avoir demandé la participation de toutes les associations de la C.L.E.F. et reçu des réponses, nous avons commencé ce travail.
Notre atelier a Pékin a eu plus de 60 participants, surtout des femmes mais aussi des hommes. Ce fut très réussi car très interactif. Entre autres intervenantes, Jamileh Nedai, une des fondatrices de la Commission, y a dressé une liste analytique de la jurisprudence iranienne concernant les femmes. À Pékin, nous avons aussi organisé une réunion d’information le 12 septembre, puis une conférence de presse le 14 à laquelle sont venus, entre autres journalistes, ceux du Chicago Tribune, de l’AFP à Hong Kong, d’un journal catholique francophone et de la presse espagnole.
De retour à Paris, nous avons voulu nous pencher sur les manuels scolaires d’écoles religieuses privées. En fait nous n’avons pas trouvé d’enseignement sexiste dans les quelques écoles catholiques et juives dont nous avons pu avoir les manuels. Les manuels des écoles musulmanes étaient en arabe et nous n’avons donc pas pu les examiner. Nous avons été obligées d’abandonner cette piste.
Ensuite nous avons entrepris une étude des textes fondateurs des religions représentées au sein de la Commission (Bouddhisme, Catholicisme, Islam, Judaïsme, Protestantisme) pour y étudier les inégalités imposées aux femmes dans les domaines de la prière, du mariage, du divorce, de l’adultère. Des différences ont été évidentes, pas toujours celles auxquelles nous pouvions nous attendre d’ailleurs. Mais malgré quelques bonnes surprises, il nous est apparu clairement que l’unique garantie pour les femmes était bien une société réglée par la laïcité, les mettant à l’abri dans les domaines de l’éducation, de la vie civile (mariage, divorce, garde d’enfants, etc.), de la vie professionnelle et de la vie sexuelle.
Comme base de construction et de sauvegarde d’une société laïque et égalitaire pour tous, l’éducation était clairement le fondement principal. Nous avons donc organisé un Colloque à l’UNESCO les 23 et 24 mars 1999 sur le thème : « Education : Religions, Intégrismes ». La soirée d’ouverture réunissait des conférenciers issus du Catholicisme, de l’Islam, du Judaïsme, du Protestantisme ainsi que du Ministère de l’Education Nationale et d’organisations féministes, dont Wassyla Tamzali, alors Directrice du Programme de l’UNESCO pour la promotion du statut des femmes de la Méditerranée. Cette soirée a accueilli plus de 200 personnes dont plusieurs journalistes. Les participants venaient de beaucoup de pays autour de la Méditerranée et de quelques autres pays européens. Le lendemain, nous y avons animé une Journée séminaire d’une trentaine de personnes d’une dizaine de pays, presque toutes des enseignantes, éducatrices, personnes de l’Education Nationale et quelques représentantes d’associations de femmes.
Les conclusions ont été diffusées dans tous les pays représentés, au niveau des ministères concernés, d’associations féministes, d’institutions religieuses. Par la suite nous avons organisé d’autres soirées-débats avec, toujours, la rédaction d’un fascicule résumant notre travail préparatoire pour le sujet.
De 2000 à 2006, nous avons représenté la C.L.E.F. à l’ONU et y avons présenté chaque année des déclarations verbales et écrites, à la fois à la Commission du Statut des Femmes à New York et à la Commission (devenue Conseil en 2005) des Droits Humains à Genève, toujours sur le thème des extrémismes religieux par rapport aux droits des femmes.
Nous avons fait du lobbying auprès de représentants de l’ONU comme Mary Robinson, Haute Commissaire des Droits Humains, Abdelfattah Amor, Rapporteur spécial sur l’intolérance religieuse, auprès de Ministres français de l’Education Nationale et des Droits des Femmes, auprès de membres de leurs cabinets, et auprès de délégués gouvernementaux de divers pays à l’ONU.
Au nom de la C.L.E.F., nous avons été auditionnées par les deux commissions Stasi (la laïcité et les discriminations).
Pour Pékin + 5, à Genève, nous avons organisé et animé un atelier sur les méfaits des extrémismes religieux pour les femmes.
Pour Pékin + 10, nous avons animé le groupe de travail à Genève sur Femmes et fondamentalismes et, avec des femmes de pays très divers, avons élaboré une déclaration consensuelle et 4 recommandations à l’intention des Etats. Le mot « laïcité » n’a posé aucun problème. Nos recommandations :
« Les gouvernements doivent assurer que les lois sur les droits civiques sont mises en œuvre et appliquées.
Le principe de la laïcité doit être respecté par chaque État dans toutes ses politiques. Les gouvernements doivent refuser toute intervention des fondamentalistes dans l’éducation. La laïcité respecte de façon égale la non croyance et les croyances.
Nous rejetons l’utilisation de traditions et d’ethnicité pour empêcher les femmes de jouir de tous leurs droits reproductifs et sexuels.
Nous rejetons l’augmentation de dépenses militaires au nom de la sécurité au détriment de programmes, essentiels pour les femmes, pour la santé, l’éducation et le social. »

Il est notoire qu’en mars 2003, la Commission du Statut des Femmes de l’ONU à New York a suspendu sa séance sur les violences faites aux femmes, en rejetant un paragraphe relatif au recours à la coutume, tradition ou religion pour justifier des violences. Ce paragraphe est pourtant inclus dans la Plateforme d’Action de Pékin de 1995, Article 124, et ces prétextes légitiment effectivement toutes sortes de violences à l’encontre des femmes, en particulier, les mariages forcés et/ou précoces, l’enfermement, les crimes dits « d’honneur », les mutilations génitales féminines, les lapidations, et j’en passe. Des Etats catholiques, musulmans, protestants ont préféré abandonner les femmes aux violences plutôt que d’admettre que les religions ou les coutumes servaient de justification. Ce fut un lamentable recul par rapport à la Plateforme d’Action.
Toujours à l’ONU, toujours en mars 2003 mais à Genève, le rapporteur Spécial de l'ONU sur le racisme, Doudou Diène, dans son rapport présenté à la 4ème session de la CDH sous la cote A/HRC/4/19 a affirmé qu’il était raciste d'interdire la Burka. Des associations importantes belges ont déclaré au même moment qu'une interdiction devait être « proportionnée »., « Il ne faut pas interdire ce qui est marginal, comme par exemple "la lapidation" ont-elles dit*. Commentaire de Malka Marcovich : 
 « En suivant cette logique, nous aurions dû attendre un nombre important d'incestes, de viols, de meurtres pour que ces crimes soient interdits ».
Nous avons condamné la politique d’immigration en France, responsable d’abus en permettant l’application des codes de la famille ou statuts personnels de pays
* Le MRAX et le Centre pour l’égalité des chances.
d’origine à des femmes immigrées (Algérie, Maroc, Turquie) à la demande du conjoint seul. Ces codes placent la femme en minorité juridique et autorisent la polygamie et la répudiation.
La polygamie est tolérée de fait, car les pères touchent les allocations familiales pour les enfants nés d’unions non reconnues avec des femmes maintenues en situation irrégulière. En cas de divorce, les femmes étrangères non régularisées par leur mari sont expulsables ; le mari seul garde le droit de séjour.
En fait, la France, comme d’autres démocraties dans le monde, ne soutient nullement ses propres lois et ses propres principes, pourtant élaborés au cours des générations pour réaliser une société plus égalitaire.
La France abandonne en particulier la laïcité qui fait désormais l’objet d’un véritable bras de fer dans lequel les femmes ont énormément à perdre. Elle constitue l’un des piliers pour l’égalité réelle entre les individus des deux sexes ; elle est la reconnaissance de l’Autre ; elle est le bien de tous. La laïcité signifie le respect de toute croyance ou non croyance.

Pour nous il n’y a pas de laïcité « ouverte », « positive », ou « tolérante ». C’est une valeur universelle : elle ne « tolère » pas les différences ; elle les reconnaît et les valorise. Nous y sommes profondément attachées ; nous devons la défendre. Il y va de notre liberté.

La conférence de l’Initiative Féministe Européenne du 31 mai au 1° juin 2008 à Rome, groupant des femmes de 20 pays d’Europe et du Moyen Orient, a exprimé avec éclat le refus d’enfermer les femmes sous leurs voiles ou derrière les murs de leurs maisons, le refus de pourchasser et de criminaliser celles qui ne demandent que la libre disposition de leur propre corps, le refus qu’au nom du « respect de la diversité culturelle », soit portée la moindre atteinte à leurs droits fondamentaux.

Nous mesurons bien le recul déjà fortement entamé et promu par des gens de gauche comme de droite. La mixité, dans nos écoles, piscines, hôpitaux et autres lieux publics, n’est déjà plus garantie. Des filles sont parfois manipulées, parfois à juste titre effrayées, car menacées de violences, et ces menaces ne sont pas vaines. Sont affectées beaucoup de disciplines scolaires, la vie sociale entre élèves, des contacts et sorties mixtes, des examens ou thèses jugés par des professeures femmes, et bien d’autres.
À la C.L.E.F. des femmes d’origine maghrébine et iranienne nous ont fait part de leur découragement et de leurs craintes que le statut d’égalité, la liberté, ces droits pour lesquels beaucoup d’entre elles, ou leurs mères, étaient venues en France, ne soient remis en cause. Beaucoup d'adolescentes témoignent porter le voile comme seul moyen d'échapper au harcèlement des garçons dans les cités. Et nous savons qu’à l’étranger, des dizaines de milliers de femmes ont été assassinées ou mutilées pour leur refus courageux de ces vêtements.
Celles qui acceptent de se voiler apprennent trop souvent que cette soumission entraîne d’autres encore, et elles deviennent en fait les victimes d’un véritable Apartheid de sexe. Celles qui refusent de se voiler sont traitées de putains et sont victimes de violences, de viols, d’assassinats (auxquels n’échappent pas non plus les « voilées »). Celles d’autres religions craignent une contagion et la perte des droits durement acquis par de longues années de lutte.
Faut-il attendre l’augmentation des violences physiques pour décider qu’il y a injustice ou oppression ?
La neutralité laïque est aussi préventive. Elle peut empêcher des conflits entre différentes religions ou positions politiques, entre croyants et athées. C’est l’ouverture et l’espace neutre de dialogue que nous devons rechercher et non l’affichage des différences qui enferment. Pour citer Henri Pena-Ruiz « La laïcité n'est pas la destruction des croyances, mais la distinction entre ce qui relève de la croyance et ce qui est du domaine de la connaissance ».
Ni le monde politique ni le monde religieux ne veut réellement les droits égaux des femmes. Dans des démocraties, nous réussissons parfois au prix d’une énergie et d’une persévérance démesurées (et pourtant sans recourir aux violences et aux destructions gratuites que nous voyons si souvent dans d’autres manifestations en France). Mais nos progrès ne sont jamais des « acquis », ce mot que des éléments mâles de notre société ont toujours à la bouche. Nous savons pertinemment que nos victoires ne seront pas définitives, car nous vivons dans un monde où trop de mâles n’abandonnent pas, ne serait-ce qu’une parcelle de leur pouvoir.

Cela dit, je dois préciser que dans la deuxième moitié des années 1990, nous étions non seulement très écoutées en tant que féministes, mais aussi suivies de manière efficace par deux représentantes de la France à l’ONU à New York. D’abord Hélène Gisserot, puis Claire Aubin (qu’elle avait formée) étaient exceptionnellement attentives à nos préoccupations et en tenaient réellement compte. Cela n’a jamais été pareil depuis et il n’est que justice de rendre ce tout petit hommage aux deux.

Pour le monde des médias, nous sommes toujours aussi invisibles ; ils préfèrent les femmes soumises, parfois quelques victimes médiatisées, à plaindre passagèrement, soit encore des femmes qui adoptent les positions des hommes. (M. Aubry) Nous avons connaissance de bon nombre d’articles, de lettres, envoyés par des femmes reconnues comme expertes nationales ou internationales, et qui restent sans même un accusé de réception par la presse, certaines expertes refusées pour des débats à la télévision, tant de femmes journalistes professionnelles jamais promues à des postes décisionnels dans leur métier, (et l’on s’étonne que les femmes lisent beaucoup moins la presse que les hommes, mais beaucoup plus de livres).

Nous pensons néanmoins être mieux écoutées qu’autrefois par nombre d’élus et par des pouvoirs publics, mais sans que cela soit suivi d’une mise en œuvre de nos desiderata.

Pour les femmes qui veulent agir pour une égalité effective et réelle, il y a plusieurs chemins, tous ardus. On peut se lancer dans la lutte sauvage à l’intérieur des divers partis politiques. On peut aussi se lancer dans la lutte tout aussi sauvage à l’intérieur des diverses religions pour arracher un statut d’égalité. On peut encore combattre dans des associations féministes, diffuser les informations, organiser des formations et faire du lobbying auprès des élus français et européens comme auprès des représentants de nos pays dans les instances de l’ONU. Toutefois moins nous aurons d’illusions sur ce que ces divers « pouvoirs » seront prêts à faire pour nous, mieux nous pourrons réussir, car il ne s’agit surtout pas de croire aux bonnes paroles que certains proféreront, ni de relâcher jamais nos pressions.
Bon courage à toutes.

Bernice Dubois
le 18 novembre 2010 (Ruptures)

Saturday, January 22, 2011

bébé né hors mariage lapidé

17/01/2011
Pakistan : bébé né hors mariage lapidé à mort à l'appel d'un imam
Une cruauté inimaginable...
Retrouvés dans une décharge de Karachi, les corps sans vie de deux nouveau-nés sont lavés une dernière fois avant d'être enterrés. Comme des centaines d'autres au Pakistan, où la crise économique pousse de plus en plus de familles à l'infanticide.
"Ils n'auront pas vécu plus d'un ou deux jours", explique Mohammad Saleem, en désignant les deux tout petits cadavres essuyés avec soin par ses collègues de la morgue de la fondation Edhi à Karachi, la mégalopole du sud. L'infanticide ne cesse d'augmenter dans la conservatrice république islamique du Pakistan, où la naissance d'enfants hors mariage est condamnée et où l'adultère est passible de la peine de mort.
1.210 bébés ont été abandonnés ou tués dans le pays en 2010, contre 999 en 2009 et 890 en 2008, selon Edhi, qui tente de contrer cette tendance. La plupart sont âgés de moins d'une semaine. Des chiffres très partiels car collectés dans les principales villes du pays et n'incluant donc pas la majorité rurale de la société. Au cours du seul mois de décembre dernier, Edhi dit avoir trouvé 40 bébés morts dans les décharges et caniveaux.
Les récits morbides abondent dans les bureaux de la fondation. Entre autres exemples, son directeur à Karachi, Anwar Kazmi, cite le cas d'un enfant de six jours étranglé puis brûlé, un autre trouvé devant une mosquée après avoir été lapidé à mort à l'appel d'un imam qui a depuis disparu...
"Ne les tuez pas, déposez-les ici", implore un poster affiché devant les locaux de la fondation, où des berceaux ont été installés à cet effet. "Les gens se débarrassent des enfants car ils les considèrent comme illégitimes, mais ce sont avant tout des êtres innocents qui ne demandent que de l'amour", plaide Abdul Sattar Edhi, créateur de cette ONG aux multiples branches et figure humanitaire la plus célèbre du pays.
La fondation possède dans les faubourgs de la ville un cimetière parsemé de petites tombes anonymes. "Nous avons acheté ce terrain car le précédent était plein, rempli de centaines de corps", précise son gardien, Khair Mohammad.
90% des enfants trouvés morts par Edhi sont des filles, souligne M. Kazmi. "Le nombre d'infanticides de filles a beaucoup augmenté" en raison des difficultés économiques de la population, aggravées par les gigantesques inondations de l'été dernier, explique-t-il.
Au Pakistan, les filles sont considérées comme un fardeau plus lourd pour les familles, la plupart des femmes ne travaillant pas et restant à la charge de leurs parents, puis de leur mari. Une famille, en outre, peut avoir à dépenser plus d'un million de roupies (près de 8.900 euros) pour marier une fille dans les règles.
Jusqu'à 200 bébés sont déposés chaque année dans les 400 berceaux installés par Edhi à travers le pays, selon la fondation, qui dit avoir reçu plusieurs milliers de demandes d'adoption par des couples sans enfants.
L'avortement est interdit au Pakistan, sauf lorsque la grossesse menace la vie de la mère. Certains estiment que sa légalisation réduirait le nombre d'infanticides et sauverait des femmes qui meurent en accouchant dans la rue.
Une personne reconnue coupable d'assassinat encourt théoriquement jusqu'à la peine de mort. L'abandon d'enfant peut coûter sept ans de prison, l'enterrement clandestin deux ans. Mais ces législations sont rarement appliquées. La plupart des commissariats de police n'enregistrent même pas les affaires d'infanticide", note Abdul Rasheed, un avocat. "Alors enquêter dessus...."
Source : AFP via la croix, 17 janvier 2011

Tuesday, August 24, 2010

SÉGOLÈNE ROYAL . ELLE

SÉGOLÈNE ROYAL : « SAKINEH, NOUS NE VOUS LAISSERONS PAS » Chaque jour qui passe est peut-être le dernier jour de la vie de Sakineh Mohammadi Ashtiani. Chaque heure qui vient la rapproche inéluctablement de cette mort par lapidation à laquelle la justice iranienne l'a condamnée. Cette femme, qui croupit depuis 5 ans dans la prison de Tabriz, a été condamnée, au terme d'un simulacre judiciaire dont l'Iran a le secret. Deux relations amoureuses hors mariage sont le prétexte de ce verdict qui l'expose à une mort atroce. On tue avec des pierres, on sauve avec des mots. La Règle du jeu, le magazine ELLE, le quotidien Libération prennent donc aujourd'hui une nouvelle initiative. Artistes, intellectuels, hommes et femmes politiques ainsi que nos lecteurs, tous sont invités à nous faire parvenir un message. Une citation, un témoignage de solidarité, une prière: tous les messages sont les bienvenus pourvu qu'ils disent à Sakineh qu'elle est moins seule qu'il n'y paraît et à ses assassins que le monde les regarde et les juge. Chaque jour Sauvons Sakineh!

Aujourd'hui, c'est Ségolène Royal qui prend la parole et s'adresse à Sakineh :

Chère Sakineh,
Je pense fort à vous, je pense fort à vos enfants, Fasride et Sajjad, et mon sang se glace. Gardez espoir et courage, de plus en plus de voix s'élèvent partout dans le monde et vont finir par se faire entendre pour abattre les murs de votre prison. En vous aidant c'est nous que nous aidons. Nous avons besoin de votre liberté pour que notre idéal de liberté et de fraternité avance et gagne du terrain. Là où la dignité des femmes est meurtrie, écrasée, anéantie, c'est l'Humanité toute entière qui recule. Là où la femme est servie en victime expiatoire et asservie pour le seul crime d'être née femme, doivent se lever toutes celles et ceux qui savent que cet obscurantisme conduit à des malheurs plus grands encore. Sakineh nous ne vous laisserons pas. Tenez bon pour vous, tenez bon pour nous.

Le 24/08/2010

Wednesday, March 24, 2010

Rouvrir les maisons closes serait «une régression énorme

Société 18/03/2010 à 17h19
Rouvrir les maisons closes serait «une régression énorme»
Après la publication d'un sondage qui donne les français majoritairement favorables à la réouverture des maisons closes et la prise de position dans ce sens d'une député UMP, le débat est relancé.

262 réactions
Par MARGAUX COLLET


Un des arguments avancés pour la réouverture des maisons closes : la protection des prostituées. (© AFP Thomas Wirth)

Faut-il rouvrir les maisons closes ? La parution du livre «Pour en finir avec les violences faites aux femmes» de la députée Chantal Brunel, qui va dans ce sens, et la publication jeudi d'un sondage qui donne plus d'un français sur deux favorables à cette mesure, ont relancé la polémique.

Dans son livre, l'élue UMP prône une réouverture de ce qu'elle préfère appeler des «maisons ouvertes», qui selon elle garantiraient aux femmes de meilleures «conditions de protection sanitaires, judiciaires, financières et juridiques». Elle imagine des bordels «à l'image des cabinets de professionnels, comme les experts comptables».

L'enquête CSA publiée jeudi dans Le Parisien confirme sa prise de position puisqu'elle atteste que 59% des personnes interrogées sont favorables à la réouverture des maisons closes (les hommes sont pour à 70%).

Un sondage qui «n'étonne pas» Malka Marcovich, directrice Europe de la Coalition contre la traite des femmes (CATW), qui juge la proposition «populiste». Cette historienne estime néanmoins que les chiffres attestent d'une certaine «évolution des mentalités puisque la dernière enquête témoignait d'une plus grande approbation».
«Une seule solution : l'interdiction»
Françoise de Panafieu en 2002, Christine Boutin fin 2009 et Chantal Brunel aujourd'hui. Les propositions de réouverture se font régulièrement entendre. Un front de militants associatifs et politiques s'est depuis constitué, plaidant pour l'abolition de la prostitution. Car «institutionnaliser la prostitution c'est la reconnaître et, par la même, nier le proxénétisme», explique Bernard Lemettre du Mouvement du nid, association d'aide aux prostituées.

«Y a-t-il un lieu qui soit correct pour se prostituer? Nous répondons: non» Le président du nid, qui accompagne des prostituées rescapées des bordels belges et hollandais, est catégorique : «les Français ne savent pas ce qu'est l'univers concentrationnaire des maisons closes». Et de rappeler que la lutte contre les violences faites aux femmes - qui comprend également la prostitution- vient d'être désignée «grande cause 2010» par le gouvernement, alors même qu'une députée de la majorité «souhaite organiser cette violence».

Une proposition jugée «effarante» par la vice-présidente de l'Assemblée nationale, Danielle Bousquet. Pour la député socialiste qui a toujours milité pour le droit des femmes, «réglementer ce type d'établissement c'est partir du postulat totalement erroné que la prostitution est volontaire». L'imaginaire renvoie à Toulouse-Lautrec et aux petites femmes de paris, aux «filles de joie». «Joie des clients, oui. Mais pas des femmes» assène Danielle Bousquet qui considère que «ça nous arrange de penser que les filles le font par plaisir».

Pour les abolitionnistes, dont Danielle Bousquet fait partie, «une seule solution face à la prostitution: l'interdiction». Une tendance inverse donc, de celle amorcée en 2003 par la loi sur la sécurité intérieure qui crée le délit de racolage passif. La député PS, à l'initiative en 2006 d'une proposition de loi sur la prostitution, plaide plutôt pour une pénalisation du client. «Car s'il n'y a plus de clients et donc plus de demande, on parviendra à supprimer l'offre de services sexuels.»

Les «quartiers rouges» en Europe
«Vitrines hollandaises», «McDo du sexe» à Berlin, ...ailleurs en Europe, des gouvernements ont choisi de légaliser les maisons closes. Des pratiques certes réglementées mais pour lesquelles les associations tirent la sonnette d'alarme. La coupe du monde 2006 en Allemagne avait médiatisé ces bordels géants équipés de bar, cinéma, sauna,... où les clients peuvent acheter des services sexuels en toute légalité, dans les rues de Berlin ou de Munich. Malka Marcovich, qui avait à l'époque lancé une campagne de sensibilisation, alerte aujourd'hui sur «l'augmentation de la criminalité» que l'on observe dans ces «quartiers rouges». A Hambourg, certains quartiers qui concentrent les «eros centers» sont désormais interdits aux femmes non prostituées en raison de leur dangerosité. Pour cette militante féministe, «on tolère donc que l'espace public soit parfois réservé au plaisir des hommes», précisant que ces «zones de non-droit sont désertées par les riverains, empreintes d'odeur de bière et d'urine».

Autre dérive pointée du doigt : comment garantir que ces établissements légaux ne soient pas entre les mains de proxénètes ? Pour la directrice Europe de CATW, les filières mafieuses ont d'ores et déjà mis la main sur les maisons closes allemandes et hollandaises.

Aux Pays-Bas, les autorités envisagent d'ailleurs de faire marche-arrière sur la légalisation en vigueur depuis octobre 2000. Le maire d'Amsterdam avait tenté en 2008 de fermer la moitié des bordels des quartiers chauds de la ville. Face au tollé suscité par cette mesure impopulaire, il propose aujourd'hui de les déplacer en périphérie et qu'ils cessent toute activité entre quatre et huit heures du matin. Pour Malka Marcovich, «cacher dans des établissements les pratiques qui dérangent ou les éloigner hors de la ville» renvoie au fait que, «lorsqu'elles sont occultées, on imagine que les choses se passent mieux».

Mais le changement d'orientation que l'on observe dans les pays dits «règlementaristes» - qui choisissent de d'encadrer la prostitution- marque surtout pour la militante féministe, «l'échec de leur politique, que nous avions prévu il y a une dizaine d'années». Elle déplore néanmoins que la résurgence de ce débat montre que «l'égalité sexuelle des hommes et des femmes n'est toujours pas acquise». Et de constater qu'«à l'heure de célébrer les 40 ans du Mouvement de Libération des Femmes (MLF) et de ses slogans pour la libération de la femme, perdure une vision stéréotypée de la prostitution et de la sexualité de la femme»

Prostitution, hypocrisie et lobbying, par Patric Jean

Point de vue

LEMONDE.FR

ériodiquement ressurgit le débat sur la prostitution. Conférences, émissions, soirées thématiques, et un film documentaire prenant le parti de la légalisation de ce qu'ils appellent le plus vieux "métier" du monde.

La majorité des personnes prostituées sont plutôt issues de milieux défavorisés, et beaucoup ont connu un parcours semé de violences et de maltraitances de tous ordres. On connaît l'importance des trafics mafieux de la prostitution forcée. Et d'une certaine manière, tout le monde aujourd'hui semble d'accord sur ces points.

Pour le reste, deux camps se font face.

Celui de l'économie du proxénétisme tente d'influencer le monde politique pour rendre légal le commerce de la prostitution. Comme en Suisse, en Espagne, aux Pays-bas ou en Allemagne, des "supermarchés" pourraient avoir pignon sur rue et offrir aux clients des femmes à louer pour quelques instants. Elles seraient uniquement des "volontaires", employées légalement et traitées comme telles. Le proxénète est, dans ce cas, un chef d'entreprise.

Face à cela, des associations "abolitionnistes" se mobilisent, non contre les personnes prostituées (elles demandent d'ailleurs l'abolition de la loi sur le racolage qui criminalise celles-ci) mais dans l'exigence que la prostitution soit considérée comme une violence et non comme un "métier".
Toute la discussion va donc se porter sur les quelques femmes qui se prostitueraient "par choix". On peut, en effet, être surpris de voir des femmes choisir "librement" de pratiquer des dizaines de fellations par jour. Pourtant, le lobby pro-proxénétisme exerce actuellement un travail forcené à travers diverses associations pour faire croire à cette incongruité. Des femmes préféreraient cela au travail salarié et feraient donc ce choix raisonné. Certaines l'affirment publiquement, à la télévision, dans des films documentaires qui prennent le parti de les croire sur parole.

La relation sexuelle a quelque chose de particulier. Contrairement à d'autres types d'agressions où la gravité des séquelles physiques influencera la décision d'un tribunal, dans le cas du viol, même si la victime ne conserve aucune blessure physique, c'est sur un autre terrain que se portera le débat. L'intrusion non consentie dans le corps (le sexe) d'autrui est toujours considérée comme un crime. Les blessures psychologiques sont liées à ce que la sexualité est au c˛ur même de notre construction intime. On sait les suicides après de telles agressions. Le viol est maintenant considéré comme un crime, même commis par un mari. Ce qui le définit tient en un mot : le désir ou l'absence de désir et donc de consentement.

C'est pourquoi l'on ne peut comparer l'action d'une femme qui assemble des pièces détachées en atelier et celle d'une femme qui loue son sexe ou sa bouche.

D'autre part, la prostitution fonctionne toujours selon une vision archaïque et clichée de la sexualité masculine qui serait impulsive, irrépressible, pulsionnelle contrairement à celle des femmes. En tant qu'homme, rien ne nous oblige à nous reconnaître dans cette description, et la majorité d'entre nous ne louera jamais le corps d'une femme prostituée au cours de sa vie. On peut même se déclarer en opposition totale avec ces clichés culturels tout en étant libertin. Cette vision de la sexualité féminine passive et sentimentale est évidemment remise en question aujourd'hui. Néanmoins, le débat sur la prostitution nous renvoie toujours à des arguments essentialistes très normatifs.

S'opposer aux idées pro-proxénétisme vous place dans le camp des puritains, des moralistes. On peut pourtant défendre une liberté sexuelle totale, comprenant le libertinage le plus complet, les pratiques sadomasochistes et autres encore, mais exiger que l'action se déroule uniquement entre adultes consentants. Serait-ce être moraliste ?

Ne pourrait-on exiger que cette totale liberté sexuelle se déroule uniquement en dehors de tractations financières, c'est-à-dire entre adultes consentants et désirants ? On connaît le rapport symbolique entre l'argent et le pouvoir. Bon nombre de clients prostitueurs ont différentes maîtresses mais prennent aussi plaisir à "payer pour ça". La transaction financière en est un bon symbole de pouvoir.

Bizarrement, on a toujours vu les conservateurs être les premiers à réclamer l'ouverture des bordels. Le mariage strict, l'hétérosexualité, la sexualité pudibonde à la maison mais les maisons closes pour se laisser aller. Un petit tour à confesse en passant et le tour est joué. L'hypocrisie est totale.

Autre argument, les femmes se prostitueraient dans le mariage. En faisant union avec un homme plus fortuné, bon nombre de femmes se prostitueraient, n'ayant pour leur conjoint plus de désir mais restant avec lui pour l'argent. L'argument est fallacieux car comment comparer la triste réalité du sexe triste, du couple qui ne se désire plus, à celle des femmes mettant dans leur corps le sexe de dizaines d'inconnus quotidiennement ?

Enfin, il est difficile de faire face aux témoignages de femmes prostituées défendant ouvertement ce qui les opprime. L'effet est bien connu des psychologues, il s'appelle le déni.

Assumer une responsabilité dans sa propre exclusion est parfois plus facile à supporter que d'admettre que l'on est écrasé par un système social plus fort que nous. Une prostituée écrivait récemment : "Si je commence à me dire que mon unique fonction (∑) consistait à être un dévidoir à foutre. Que mon outil de travail serait des sexes d'hommes mal nettoyés. Que j'allais passer mes après-midi à me frotter et à me nettoyer le cul comme une malade mentale avec un savon gynécologique antiseptique, (∑) si un jour j'ai l'inconscience de regarder cette réalité et cette tristesse de ma vie, je sombre dans l'alcoolisme ou la dépression."

Nombreuses sont les femmes qui ont témoigné publiquement de leur "choix" avant de se rétracter tout aussi publiquement une fois qu'elles étaient sorties du milieu. "Comment avez-vous pu me croire ?", a dit Ulla, et bien d'autres à sa suite.

Il y a deux ans, des personnes jadis prostituées ont réagi à la proposition d'ouvrir un centre légal de prostitution à Vancouver : "Nous croyons qu'aucun changement aux conditions et aux lieux dans lesquels nous avons été prostituées n'aurait pu réduire les torts [qui nous ont été causés] de manière significative. Et nous considérons au mieux comme une insulte de voir les torts que nous avons subis dans la prostitution normalisés en les rebaptisant 'travail'."

Mais alors, pourquoi tant d'associations, de militants, de cinéastes derrière la cause des proxénètes ? Car c'est bien eux qui récoltent les principaux bénéfices économiques.

J'y vois trois raisons principales : la mode, la déviance et l'argent.

La majorité des Français, y compris chez les Verts récemment, tombent dans le piège de ce qui peut sembler un "mieux" pour les personnes prostituées. Un centre contrôlé par les inspecteurs du travail et de l'hygiène plutôt que le bois de Boulogne. Cette idée semble progressiste et branchée. Ce choix relève évidemment d'une totale méconnaissance du sujet qui n'a jamais été un obstacle pour s'exprimer.

La deuxième raison pour s'afficher publiquement, voire cinématographiquement dans cette mouvance relève de l'argumentaire utile à justifier ses propres déviances sexuelles. On construit un discours politique qui masque des comportements que l'on ne pourrait expliquer autrement. Parfois même à ses propres yeux. A nouveau le déni.

Enfin, l'argent. Imaginons un instant que des personnes prennent la parole pour reprendre mot pour mot les arguments de l'industrie pharmaceutique ou des cigarettiers. Ne soupçonnerions-nous pas cette parole d'être remerciée par quelques émoluments ou petits cadeaux ? Pourquoi traiter différemment le lobby des proxénètes alors qu'il représente des intérêts financiers colossaux, avec des sociétés multinationales et parfois cotées en Bourse ?

Enfin et pour conclure, l'argument le plus révoltant du lobby pro-proxénétisme est celui des personnes handicapées. Peut-on les priver d'une vie sexuelle que seule une personne prostituée pourrait leur vendre ? Les pires intentions trouvent toujours une noble cause pour se justifier. Un jeune homme paraplégique a récemment offert la réponse lors d'un débat public dans un cinéma. Assis dans sa chaise qu'il actionne du menton, il a déclaré : "Quel que soit mon handicap, jamais je n'humilierai une femme pour mon plaisir."

Il s'agit bien de cela.

Patric Jean est cinéaste, auteur de "La Domination masculine".

Wednesday, February 17, 2010

Elisabeth Badinter

«La femme réduite au chimpanzé»
Interview
Parité. Dans son livre à paraître vendredi, Elisabeth Badinter dénonce une offensive réactionnaire faisant de la maternité le Saint-Graal de la femme

Elle parle de «guerre idéologique souterraine», de «retour en force du naturalisme», de «culpabilisation des mères». Pour avoir observé les femmes autour d’elle, scruté les pratiques de la prosélyte Leche League (1) engagée dans une «bataille du lait», épluché les recommandations de certains pédiatres et des théoriciens de «l’instinct maternel», décortiqué le féminisme, Elisabeth Badinter décrit l’émergence d’un nouveau modèle, qui fait de la maternité le cœur de l’identité féminine. Dans son dernier opus intitulé le Conflit, la Femme et la Mère qui paraîtra vendredi chez Flammarion et fait déjà polémique, la philosophe analyse cette menace. Le livre est dédié à «Robert».

Qu’est-ce que la «bonne mère» aujourd’hui ?
C’est une mère qui revient aux fondamentaux. Elle allaite pendant six mois, ne met pas son bébé à la crèche ou pas trop tôt, parce qu’un bébé a besoin d’être avec sa mère et non dans un nid à microbes, elle se méfie de ce qui est artificiel et a des préoccupations écolo. Le petit pot est devenu un signe d’égoïsme, on revient à la purée écrasée par maman. Une bonne mère est constamment à l’écoute doit veiller au bien-être physique et psychologique de l’enfant ; c’est un full time job. J’oublie de dire que comme elle allaite à la demande, il est recommandé de mettre le bébé dans le lit conjugal. Cela nie l’intimité des adultes et exclut le père.

Il y a aussi un regret à voir la femme quitter son foyer, sa place naturelle est à la maison. On comprend qu’elle doit aller travailler, mais il faut qu’elle se débrouille pour être là quand les enfants arrivent de l’école. La «bonne maternité» impose des nouveaux devoirs qui pèsent sur celles qui ne les suivent pas. C’est une représentation à rebours du modèle qu’on a poursuivi jusqu’à présent, qui rend impossible l’égalité des sexes et malvenue la liberté des femmes. C’est un retour en arrière. Les femmes vont-elles se laisser convaincre de réendosser ce modèle-là ?

Quelle «révolution silencieuse» s’est passée sous nos yeux ces trente dernières années ?
La crise économique a rendu le travail plus dur, plus précaire, plus stressant. Les femmes sont les premières touchées : elles ont fait des études, cherchent du travail, sont sous-payées et jetables comme des Kleenex. C’est l’origine du bouleversement. Dans les années 90, la droite a proposé une allocation maternelle qui a renvoyé les femmes à la maison avec comme seul potage un demi-Smic. En même temps, on a assisté à la remise en cause du consumérisme. L’idée s’est imposée qu’on faisait fausse route dans la course aux ambitions inutiles et qu’une autre vie, plus conforme à la nature, était possible. Beaucoup de femmes ont été sensibles à ce discours. Et se sont dit : «Et si je prenais comme objectif de m’occuper de mon petit enfant, bref, d’être la mère idéale ?» Cela s’accompagne d’une critique générale du progrès scientifique, de la science «vendue à l’industrie». On s’est également précipité pour instaurer un principe de précaution. Tout cela a engendré de nouveaux comportements, de nouvelles peurs, propices à un retour aux fondamentaux.

Selon vous, ce contexte a favorisé l’idéologie de la nécessité de l’allaitement maternel.
On est passé de : «Vous avez le droit» d’allaiter, à «Vous devez». Les pressions d’ordre moral ont remplacé un choix légitime, sous la houlette de la Leche League. Je pense que la philosophie naturaliste au nom de laquelle on impose cela est dangereuse. Car elle ne laisse plus de place à l’ambivalence maternelle. Elle impose une conception unifiée des femmes. Nous pouvons toutes, nous devons toutes faire la même chose. C’est une réduction de la femme au statut d’une espèce animale, comme si nous étions toutes des femelles chimpanzés. Puisque c’est la nature qui l’impose : nous avons les mêmes réactions, les mêmes devoirs. La liberté de dire non est évacuée. Pour la Leche League il n’y a pas de prétexte recevable pour refuser d’allaiter, il faut persister. Il n’y a jamais aucun motif de dire non.

Vous écrivez : «dans une civilisation où le moi d’abord est érigé en principe, la maternité est un défi, voire une contradiction»…
C’est une situation schizophrénique. Ces trente dernières années, on a assisté à une montée de l’individualisme, de l’hédonisme, du moi d’abord. Cela rentre en contradiction avec l’impératif de plus en plus lourd qui est de faire passer l’enfant d’abord : depuis que les femmes bénéficient de la contraception, on doit tout à l’enfant qui n’a pas demandé à naître, comme allaiter à la demande. Sous-entendu celles qui ne le font pas sont coupables, égoïstes. De la montée de l’individualisme et de l’accroissement des devoirs maternels naît ce conflit interne à chaque femme et qui a aussi des conséquences sociales fantastiques. Car les sociétés oublient que les femmes possèdent une petite bombe atomique : celle de ne pas faire d’enfant. En Allemagne, Italie, Espagne, quand la société fait peser sur les épaules de la femme tout le poids de la maternité sans l’aider, les femmes font moins d’enfants ou pas du tout.

Selon vous, une «offensive naturaliste» est menée par une «sainte alliance des réactionnaires». Laquelle ?
Il y a une coagulation de l’écologie, de la Leche League , du féminisme naturaliste et du discours des spécialistes du comportement qui s’appuient les uns sur les autres. Le plus intéressant est de voir comment les militantes de la Leche League et les féministes différentialistes se sont retrouvées pour revaloriser la maternité, et en faire le cœur de l’identité féminine. Ces féministes veulent construire une société plus apaisée grâce aux vertus maternelles, dont les valeurs sont opposées au machisme. Les militantes de la Leche League pensent que la femme est naturellement mère, c’est donc un retour à une tradition millénaire. Mais les deux mouvements ont fait un bout de chemin ensemble et se sont emparés des théories du «lien» qui donnent aux hormones du maternage un rôle déterminant. Pour eux, l’amour maternel est la conséquence de nos hormones.

Quels sont les signes de la maternité écolo ?
Le meilleur exemple est celui des couches jetables. C’est tout à fait révélateur d’un état d’esprit que je redoute. Nathalie Kosciusko-Morizet a proposé une taxe sur les couches jetables, sans se soucier du travail que cela impose aux mères. Et contrairement à ce que pense Cécile Duflot, ce ne sont pas les hommes qui vont se précipiter en rentrant du travail pour aller mettre les couches à la machine. De même, il y a une méfiance vis-à-vis de la péridurale comme si en ôtant la souffrance, elle ôtait la valeur authentique et originelle de la naissance. La pilule est mal vue, car elle contrecarre un processus naturel. De même, il faut donner à l’enfant les fruits de la nature, lui épargner l’artificiel, le chimique, comme le lait artificiel.

Pour vous le bébé est devenu «le meilleur allié de la domination masculine».
Le pauvre bébé, malgré lui, tient sa mère prisonnière : la mère est au service des besoins de son enfant, elle doit se plier à ses horaires, il trône parfois dans le lit conjugal. C’est la mère la plus impliquée, cela donne au père l’autorisation morale de ne pas s’en mêler. Les hommes n’ont même pas eu à lever le petit doigt. Le bébé est devenu le maître et il justifie l’inégalité du partage parental. L’exclusion des pères est ainsi légitimée, alors que de plus en plus de jeunes pères éprouvent du plaisir à s’occuper de leur bébé.

Je crois que le thermomètre de la domination masculine demeure l’écart de salaire homme-femme. Or il y a une hypocrisie à gémir sur les écarts salariaux et en même temps à détourner les yeux de l’inégalité majeure : celle de la non-répartition des tâches familiales et domestiques, qui continue à occasionner une concurrence déloyale entre homme et femme. Les hommes sont pardonnés par avance de continuer à ne rien faire à la maison.

Comment résoudre ce conflit ?
La majorité des Françaises concilie la maternité et la vie professionnelle, elles sont nombreuses à travailler à temps plein quand elles ont un enfant. Elles résistent au modèle de mère parfaite, mais pour combien de temps ? D’autant qu’on assiste à un règlement de comptes entre générations. Certaines filles disent à leurs mères : «Je ne serai pas comme toi à courir entre le travail et les enfants, toujours pressée, et stressée, heurtée au plafond de verre». J’ai l’impression qu’aujourd’hui, on est peut-être à un tournant.

(1) La Leche League (ligue du lait en français) est une association fondée il y a plus de cinquante ans par des mères de famille de la banlieue de Chicago (Etats-Unis) désireuses de faire partager leur expérience positive de l’allaitement. Présente en France depuis 1979 , elle informe et soutient les allaitantes.

Wednesday, February 10, 2010

SOUTIEN AUX FEMMES IRANIENNES



SOUTIEN AU PEUPLE IRANIEN



Après la victoire de la révolution contre la monarchie en 1979, une république islamique intégriste s’est mise en place et maintient l’Iran sous contrôle.

En juin 2009, des élections présidentielles truquées ont fait exploser la révolte contenue du peuple iranien depuis plus de 31 ans.

Le Collectif National pour les Droits des Femmes tient à exprimer son soutien au peuple iranien et surtout aux femmes qui subissent d’avantage la répression dans une république islamique guidée par l’intégrisme religieux qui les maintient sous contrôle, permettant ainsi de mieux bafouer leurs droits.

Nous tenons à saluer le courage des femmes iraniennes qui, malgré les arrestations, les tortures, les viols, continuent à résister et à s’exprimer. A exprimer les cris d’alarme, à revendiquer la liberté d’expression qui leur est due.

Nous savons combien il est difficile d’exister en tant que femmes dans la plupart des continents, que la liberté que nous avons obtenue est le fruit d’un combat permanent, mais nous savons aussi combien il est encore plus difficile d’exister lorsque l’on est sous le joug d’un pouvoir islamique intégriste.

Toute notre solidarité et notre soutien accompagnent ce peuple en lutte pour ses droits et ses libertés.

Nous pensons particulièrement aux femmes iraniennes et les soutenons dans leur lutte pour leur liberté, pour le droit d’exister en tant que femmes





C.N.D.F. – Collectif National pour les Droits des Femmes

Paris le 06 février 2 01 0

Les dérapages de la gauche sur le voile

Par ANNIE SUGIER présidente de la Ligue du droit international des femmes

L’exhibition du voile islamique bafoue les principes de laïcité et d’égalité entre les hommes et les femmes, qui devraient faire partie des fondamentaux d’un parti de gauche. Alors comment expliquer les positions récentes du Parti socialiste (PS) et du Nouveau Parti anticapitaliste (NPA). A sur ce sujet ?

Comment, d’abord, justifier la décision des députés socialistes, membres de la mission parlementaire sur le voile intégral, de quitter les discussions au sein de cette mission alors que celle-ci n’avait pas achevé ses travaux ? C’est pour faire part de ces interrogations à la première secrétaire du PS, qu’avec Anne Zelensky, présidente de la Ligue du droit des femmes, nous lui avons adressé une lettre ouverte.

Notre message se résumait en quelques mots : ce que nous attendons d’un parti de gauche, c’est de savoir défendre sans tergiverser ses principes en dehors de toute considération politicienne. Le PS a-t-il oublié que, lorsqu’il s’est agi de voter la loi Veil sur l’interruption volontaire de grossesse, ses dirigeants n’ont pas pensé un instant se retrancher derrière le fait que le gouvernement et le Président étaient de droite et que ceux-ci pourraient en tirer bénéfice ?

Et voilà qu’aujourd’hui c’est d’un autre parti de gauche que vient un reniement encore plus grave. Comment qualifier autrement la décision du NPA de présenter en région Provence-Alpes-Côte d’Azur, une candidate voilée ? Le double langage de ce parti éclate ainsi au grand jour : d’un côté il se revendique comme le parti des opprimés, de l’autre il adhère à un symbole, le voile islamique, qui, sous toutes les latitudes, signifie ségrégation entre les sexes, invisibilité du corps des femmes dans l’espace public, statut de second rang pour les femmes.

Par ce geste, le NPA fait table rase du combat des femmes des pays de culture musulmane qui ont osé affronter tête nue les tueurs islamistes. Le NPA se solidarise avec les pires dictatures, au premier rang desquelles la République islamique d’Iran qui, rappelons-le, dès février 1979 au lendemain de son arrivée au pouvoir, imposa le voile aux femmes, malgré l’opposition farouche dont des milliers d’entre elles firent preuve. Trente ans après, la révolte héroïque de la jeunesse iranienne n’aura donc pas davantage dessillé les yeux des militants du NPA !

Il serait temps que le NPA sache mettre le mot «opprimé» au féminin et qu’il ait la décence d’entendre celles qui, au risque de leur vie, osent affronter l’islamisme, à commencer par l’Algérienne Djemila Benhabib, auteure d’un livre sans concessions sur l’islamisme en Algérie, Ma vie à contre-Coran (éditions VLB).

Cette jeune femme, dans une lettre (du 13 novembre 2009) adressée au président de la mission sur le voile intégral, écrit : «Sachez qu’il n’y a rien dans ma culture qui me prédestine à être éclipsée sous un linceul, emblème ostentatoire de différence. Rien qui me prédétermine à accepter le triomphe de l’idiot, du sot et du lâche, surtout si on érige le médiocre en juge. Rien qui prépare mon sexe à être charcuté sans que ma chair en suffoque. Rien qui me prédestine à apprivoiser le fouet ou l’aiguillon. Rien qui me voue à répudier la beauté et le plaisir. Rien qui me prédispose à recevoir la froideur de la lame rouillée sur ma gorge. Et si c’était le cas, je renierais sans remords ni regret le ventre de ma mère, la caresse de mon père et le soleil qui m’a vu grandir.»

Ce que nous demandons aux dirigeants du NPA, puisqu’ils se complaisent dans un aveuglement complice, c’est qu’au moins ils cessent d’utiliser des mots dont ils ignorent le sens : féminisme, laïcité, égalité, émancipation. Et sans doute aussi, liberté et fraternité.

---------------

Thursday, February 04, 2010

Anne Hidalgo interview le monde

Sharklady : Quelle est votre position sur le port du voile intégral en France ?

Anne Hidalgo : Le voile intégral est d'abord une violence contre les femmes et me paraît totalement incompatible avec les lois de la République. Je pense que nous sommes des élus ou de futurs élus de la République, et que le fait qu'on n'ait pas de signe religieux distinctif dans les lieux publics ou à l'occasion d'une élection à laquelle chacun se présente libre me paraît une règle de conduite à tenir. Par exemple, je n'aimerais pas promouvoir l'idée qu'une femme voilée puisse être candidate sur une de mes listes. J'étais très favorable à la loi sur l'interdiction des signes religieux à l'école, et je pense que cette loi a porté ses fruits.

Souris : Vous dites "femme voilée" : tchador et niqab même combat ?

Anne Hidalgo: Je pense que le voile intégral est totalement incompatible avec la République. Je suis et ai été pour la loi qui, au nom de la neutralité nécessaire dans le service public, impose que les agents publics, par exemple dans les hôpitaux, les écoles, etc., ne portent pas de voile. Ensuite, c'est de la liberté de chacune de porter ou pas le foulard dans sa vie privée.

Pitch : En ce qui concerne les transports, que proposez-vous pour ceux qui vivent en grande banlieue ?

Anne Hidalgo : D'abord, nous sommes favorable à une tarification sociale. Des catégories de la population, par exemple les jeunes de moins de 26 ans en insertion, les chômeurs, les jeunes pouvant accéder aux avantages de la carte Imagin'air... doivent bénéficier de moyens plus importants. C'est ce que nous proposons avec des réductions ou des exonérations ciblées. En revanche, nous considérons que l'urgence en Ile-de-France, c'est d'investir sur l'offre de transports, en priorité les RER, pour qu'ils soient à l'heure et plus confortables.

Oursonne : Avez-vous déjà pris la ligne 13 à une heure de pointe ? Que proposez-vous pour désengorger cette ligne de transport ?

Anne Hidalgo : Oui, bien sûr, j'ai pris la ligne 13 à l'heure de pointe comme les nombreux Parisiens et Franciliens qui s'y entassent. Nous proposons deux choses : sur le moyen terme, c'est-à-dire à horizon 2017, la prolongation de la ligne 14 est une réponse pour désengorger la ligne 13 ; et dans l'urgence, nous proposons des systèmes de bus alternatifs et une plus grande capacité des rames à transporter des usagers.

Ronaldo : Cela fait 12 ans que vous aux commandes de la région et nous devons attendre 2017 pour une amélioration de la ligne 13 ? Vous ne trouvez pas que vous poussez le bouchon un peu loin ? m

Anne Hidalgo : D'abord, les investissements sur les transports franciliens se sont arrêtés du côté de l'Etat en 2002, alors que le réseau francilien méritait ce type d'investissements, qui ne peut être porté uniquement par les collectivités locales. Jean-Paul Huchon, président de la région Ile-de-France, préside le STIF, Syndicat des transports d'Ile-de-France, depuis 2006. Avant, c'était l'Etat. Et d'ailleurs, depuis 2006, Jean-Paul Huchon a renoué avec l'investissement dans le réseau de transports. Comme vous, je considère que le temps est trop long, mais si des améliorations peuvent être apportées, c'est d'abord et avant tout grâce à la mobilisation de la région Ile-de-France et des départements comme Paris ou la Seine-Saint-Denis.

Cerrumios : Que comptez vous faire pour désengorger Paris de la circulation et ainsi diminuer la pollution ?

Anne Hidalgo : Nous avons déjà diminué la circulation automobile de 21 % depuis 2001 à Paris et diminué la pollution de proximité de 32 %. Nous allons continuer. Par exemple en proposant une offre alternative de transports collectifs : prolongement du tramway des Maréchaux jusqu'aux Batignolles, instauration d'un nouveau système Autolib' de voitures électriques en libre service, augmentation de la fréquence des bus en site propre et prolongement de la ligne 14 pour désengorger la ligne 13. Le maire de Paris a également prévu un plan concernant la reconquête des berges de Seine sur lequel il devrait revenir dans les semaines qui viennent.

Craquounette : Le gouvernement annonce plus de 4 milliards en faveur du logement social. Que propose le PS pour faire face au manque de logement en Ile-de-France ?

Anne Hidalgo : Cette annonce du gouvernement est quand même très en dessous des besoins de l'Ile-de-France. Et je rappelle que le logement est de la compétence de l'Etat. La région a financé 240 000 logements sociaux nouveaux depuis 2004 et propose de poursuivre son effort en incitant les maires des communes les plus bâtisseurs, par exemple en leur proposant de contribuer aux investissements de crèches, d'écoles accompagnant les logements. La région propose aussi, avec Jean-Paul Huchon, l'extension de l'Etablissement public foncier régional à l'ensemble des départements d'Ile-de-France. Aujourd'hui, le 78 et le 92 refusent d'y participer, alors que cet outil est l'outil essentiel pour rétablir l'égalité des territoires face à l'obligation de construction de logement social.

Eric : La région peut elle avancer si elle est de gauche avec un gouvernement de droite ? Où en est le shéma directeur pour la région (SDRIF) ?

Anne Hidalgo : Je pense qu'il est indispensable que la région reste à gauche, parce que nous avons un gouvernement très à droite qui mène une politique de destruction des services publics. Regardez ce qui se passe par exemple sur l'hôpital public en ce moment, avec 4 000 suppressions d'emplois annoncées pour 2012 à l'APHP. Donc la région à gauche constitue un véritable bouclier social et ses efforts, joints à ceux de la ville de Paris, peuvent apporter de la qualité de vie aux Parisiens et aux Franciliens. Le Sdrif, qui a été travaillé par tous les élus de l'Ile-de-France, fait l'objet d'un combat d'arrière-garde du gouvernement, qui refuse toujours de le valider. C'est sans doute sa haute conception de la démocratie et de la décentralisation !

MG : Comment combler la fracture entre Paris, qui s'embourgeoise et se muséifie, et sa périphérie ?

Anne Hidalgo : Je ne pense pas que Paris s'embourgeoise et se muséifie quand on finance 40 000 nouveaux logements sociaux de 2008 à 2014 après en avoir financé 30 000 de 2001 à 2008. On modifie profondément la sociologie de Paris. En 2014, ce sont plus de 200 000 personnes qui auront pu rester à Paris et qui en auraient été chassées si nous n'avions pas eu cette politique du logement. Je pense aussi que Paris reste une ville dynamique sur le plan de la création économique, culturelle, mais surtout l'avenir de Paris est aussi dans sa relation à la métropole. Je crois beaucoup à la coopération, à la solidarité de la métropole francilienne. Elle est en marche à l'initiative des élus et des habitants, elle n'a pas besoin de la démarche autoritaire prônée par Nicolas Sarkozy et Christian Blanc, qui veulent régler leurs comptes avec la décentralisation.

Titou : En quoi votre programme est-il différent de celui d'Europe ecologie ?

Anne Hidalgo : D'abord, ce sont nos partenaires pour le second tour. Et je pense que nous avons plus de convergences que de différences. Je ne crois pas que nos différences portent sur l'exigence en matière d'écologie. Elles portent plutôt sur la façon dont on considère que la lutte contre le chômage est pour nous une priorité aussi importante que la lutte contre le réchauffement climatique. En matière d'emploi, je pense que nous sommes plus volontaristes et que nous avons moins de réserves sur la nécessité d'une croissance dans notre pays.

Tarzan : Le Conseil Régional a voté une dotation de 300 000 euros au Vénézuela d'Hugo Chavez alors que ce meme Conseil Régional traine les pieds pour octroyer les fonds nécessaires à la rénovation de mon Lycée. Quand vous occuperez-vous des franciliens avant toute autre chose ?

Anne Hidalgo : Je pense que c'est une mauvaise information sur la politique du conseil régional, puisque le conseil régional d'Ile-de-France a rénové, je crois, 240 lycées et s'intéresse en priorité à la vie quotidienne des Franciliens : les lycées, les transports, le soutien à l'emploi, à la formation professionnelle, à la construction de logements sociaux, etc. Mais c'est vrai que la région Ile-de-France, qui est la région capitale, a aussi un rôle dans la coopération internationale, et l'axe central de cette coopération internationale a porté sur la lutte contre le sida.

Gandalf : Qu'allez vous faire pour améliorer la sécurité des lieux scoalaires, notamment collèges et lycées ?

Anne Hidalgo : Dans les lycées, qui sont nos compétences régionales, la région dépense environ 5 millions d'euros par an pour la mise en sécurité de ces établissements scolaires. Ca a été de la vidéoprotection, des grilles permettant de sécuriser ces lieux. Et donc la région va poursuivre ce travail-là, avec les établissements scolaires. Je rappelle que la sécurité est d'abord de la compétence de la police nationale, donc de l'Etat. Je rappelle aussi que nous sommes favorables à ce qu'il y ait plus d'enseignants et d'éducateurs dans les établissements scolaires, ce qui serait aussi une solution pour diminuer la violence à l'intérieur de ces établissements.

Mais la région n'a pas déserté les questions de sécurité. Au-delà des lycées, elle a aussi permis de rénover et de construire de nombreux commissariats, ce qui n'était pas dans sa compétence propre mais qu'elle a souhaité assumer pour l'intérêt général.

CMoi : Ne pensez-vous pas que la sécurité dans les écoles relève d'abord du devoir des parents envers leurs enfants avant celui des policiers ?

Anne Hidalgo : Je pense qu'il vaudrait mieux que les policiers ne soient pas dans les écoles. En revanche, la sécurité aux abords des écoles, elle, relève de la police. Ensuite, je pense qu'il faut aider aussi les parents, notamment ceux qui rencontrent des difficultés sociales importantes, à exercer leur parentalité. C'est ce que nous faisons par exemple à Paris, en mettant en place des lieux d'aide à la parentalité qui peuvent effectivement permettre à des parents de retrouver l'autorité nécessaire qu'ils doivent pouvoir exercer sur leurs enfants.

LCParis11 : Vous parlez de démocratie locale, pourtant la ville de Paris vient d'adopter l'installation de la vidéosurveillance à l'unisson avec l'UMP, alors que la quasi-totalité des conseils de quartier qui se sont prononcés sur cette question était contre. Pourquoi ?

Anne Hidalgo : D'abord, les élus du conseil de Paris dans leur majorité se sont prononcés pour l'installation dans des lieux particuliers de caméras de vidéoprotection, car nous sommes des élus responsables, la question de la sécurité des Parisiens, y compris du fait du risque terroriste, nous importe. Donc nous avons décidé d'installer 1 200 caméras dans des lieux stratégiques. Le budget que la ville de Paris consacre à la prévention est de 200 millions d'euros par an. Celui que nous avons consacré pour cette opération ponctuelle d'installation de caméras est de 5 millions d'euros. La sécurité est un droit, surtout pour les plus fragiles d'entre nous. Les conseils de quartier n'ont pas tous considéré, comme vous le dites, qu'il fallait aller contre la vidéoprotection. La grande majorité des Parisiens considèrent que c'est un sujet important et les représentants des Parisiens que nous sommes assument leurs responsabilités.

LCParis11 : Pourquoi dire "vidéoprotection" et pas "vidéosurveillance" ? Pourquoi les axes qui vont être équipés de caméras à Paris sont, notamment, des parcours de manifestations ? Que pensez-vous des rapports de l'IAURIF et Scotland Yard qui ont prouvé que cette technologie est à la fois coûteuse et très peu efficace ?

Anne Hidalgo : D'abord, il ne s'agit pas de surveiller, mais de protéger, donc vidéoprotection est le terme adapté. Nous avons d'ailleurs mis en place un comité d'éthique, avec un haut magistrat ancien vice-président de la Ligue des droits de l'homme, M. Kassous, qui surveillera l'utilisation du dispositif. Concernant la comparaison avec Londres et le rapport de Scotland Yard, je vous rassure, Londres n'est pas notre modèle. Il y a 60 000 caméras installées sur la voie publique à Londres et nous ne considérons pas que ce soit la solution. Nous restons dans un cadre qui est spécifique à Paris et qui est encadré sur le plan des droits de l'homme. Et bien entendu, nous n'avons pas suivi la proposition de la préfecture concernant l'installation des caméras sur les trajets des manifestations.

Pitch : Deux mots sur la campagne : L'usage de twitter se généralise, et vous êtes une pionnière en la matière...Mais n'avez-vous pas l'impression de participer à "la campagne de caniveau" avec certains de vos twitts?

Anne Hidalgo : Non, pas du tout. D'abord, Twitter, c'est amusant, c'est rapide, c'est réactif. Il faut avoir un peu d'humour et j'ai regretté que Valérie Pécresse ait pris de haut l'usage que j'ai fait d'une photo la concernant dans un lieu public, le conseil régional. Je pense que pour nous les politiques, Twitter est un outil qui permet d'abord de communiquer et de mobiliser, de faire savoir quelles sont nos actions et nos propositions en utilisant la puissance et la liberté de la Toile.

Sharklady : Quelle est votre analyse de l'affaire Frêche ?

Anne Hidalgo : Je pense que le bureau national du PS et Martine Aubry ont pris la très bonne décision, à savoir tourner cette page. Les propos de Georges Frêche sont indignes d'un élu de la République. Je soutiens Hélène Mandroux, qui est investie par le PS pour conduire la liste aux régionales. C'est une femme de grande qualité et j'appelle vraiment tous les militants socialistes de la région à se regrouper autour d'elle. Aujourd'hui, l'UMP s'est permis d'intervenir dans ce débat en demandant l'exclusion de tous les militants socialistes qui soutiendraient Georges Frêche. Je rappelle simplement à l'UMP que M. Vaneste est toujours député et membre de son parti. Je rappelle aussi à l'UMP que nous attendons toujours la condamnation des propos tenus à l'encontre d'Ali Soumaré, notre tête de liste socialiste dans le 95.

LCParis11 : Première adjointe au maire de Paris, vous êtes aussi conseillère régionale. Ne faut-il pas mettre fin au cumul des mandats ?

Anne Hidalgo : Je suis tout à fait contre le cumul des mandats, notamment parlementaire et mandat local, ce qu'a voté d'ailleurs le PS dans ses derniers textes. En revanche, le fait qu'on puisse être conseillère régional non membre de l'exécutif et avoir un autre mandat local n'est pas pour moi un problème. Au contraire. Je pense que dans les années qui ont précédé l'élection de 2010, le fait d'être dans l'exécutif parisien et à la région m'a permis de traiter de la question de la métropole et du Grand Paris avec plus de connaissances que si je n'avais pas eu de mandat local.

Wednesday, February 03, 2010

voile

LIGUE DU DROIT INTERNATIONAL DES FEMMES
http://www.ldif.asso.fr

Communiqué
Paris, le 3 février 2010



Le « parti des opprimés » adhère à la soumission de 50% de l’humanité !

La LDIF fait part de son indignation face à la décision du NPA de présenter en région Provence-Alpes-Côte d’Azur, une candidate voilée. Le double langage de ce parti éclate ainsi au grand jour : d’un côté il se revendique comme le parti des opprimés mais de l’autre il adhère à un symbole, le voile islamique, qui sous toutes les latitudes signifie ségrégation entre les sexes, invisibilité du corps des femmes dans l’espace public, statut de second rang pour les femmes.
Par ce geste, le NPA fait table rase du combat des femmes des pays de culture musulmane qui comme Djemila Benhabib (1) ont osé affronter tête nue les tueurs islamistes. La NPA se solidarise avec les pires dictatures, au premier rang desquelles, la République Islamique d’Iran, qui, rappelons-le, dès février 1979 au lendemain de son arrivée au pouvoir imposa le voile aux femmes, malgré l’opposition farouche dont des milliers d’entre elles firent preuve. 30 ans après la révolte héroïque de la jeunesse iranienne, n’aura donc pas décillé les yeux des militants du NPA !
Dans une lettre ouverte datée du 13 novembre 2009, adressée à la mission Gérin, Djemila Benhabib (1) écrit : « Trop de femmes dans le monde se font encore humilier, battre, violenter, répudier, assassiner, brûler, fouetter et lapider. Au nom de quoi ? De la religion, de l’islam en l’occurrence et de son instrumentalisation. (…) La pire condition féminine dans le globe, c’est celle que vivent les femmes dans les pays musulmans. C’est un fait et nous devons le reconnaître. C’est cela notre première solidarité à l’égard de toutes celles qui défient les pires régimes tyranniques au monde. Qui oserait dire le contraire ? Qui oserait prétendre l’inverse ? Les islamistes et leurs complices ? ».
Le NPA répond donc positivement à cette question, affichant ainsi qu’il gomme d’un trait de plume 50 % des oppimé-es !
Nous demandons au moins au NPA de cesser d’utiliser des mots dont il ignore le sens : féminisme, laïcité, égalité, émancipation. Et sans doute aussi, liberté et fraternité.

Annie Sugier, Présidente de la LDIF (tel : 06 38 39 42 92)
( 1) En pièce jointe, l’intégralité de la lettre de Djemila Benhabib auteure de ma vie à contre coran ( édition VLB).

Sunday, January 03, 2010

Contre la Burqa

Débattre - Yvette Roudy pour la loi contre la burqa

Tout d'abord rappelons que le port de la Burka comme du voile n'est pas inscrite dans le Coran. C'est une invention d'une branche intégriste musulmane qui vise à propager son idéologie (et nous savons que toutes les religions ont vu surgir en leur sein un courant intégriste, à un moment ou un autre).

Ensuite il faut rappeler qu'en France, les Eglises et l'Etat sont séparés. Et rappeler que la loi de la République est au dessus des lois religieuses.

Il s'agit en fait de propagande politique, menée, orchestrée par un courant politique particulier qui utilise la religion, attaque notamment notre laïcité, nos principes et nos valeurs à travers ce qu'il pense être notre point faible : à savoir les droits des femmes dans le but final de fragiliser notre démocratie.

Chez nous les droits des femmes sont récents; donc fragiles, insuffisamment défendus. C'est notre point faible.

La laïcité est inscrite dans notre Constitution. C'est un principe donT nous devons être fiers.
Nos relations avec l'Eglise Catholique sont claires et nos Evêques respectent la loi française. (voir déclaration de Mgr Tauran)
Il s'agit essentiellement du statut de la Femme. D'égalité entre Femme et Homme, principe également inscrit dans notre constitution ;

De très jeunes femmes portant la burka viennent nous expliquer qu'il s'agit de leur liberté, de leur droit.

Il se peut qu'elles soient sincères. Mais nous savons qu'en vertu de relations de dominant à dominé, de conditionnement, un esclave peut finir par aimer ses chaînes. La pratique de la liberté exige un long apprentissage
On nous dit encore : vous allez stigmatiser une communauté.

Serait-elle aussi fragile? Mais nous connaissons de nombreux musulmans en France qui respectent notre Constitution.
En vérité cette affaire devrait être réglée par des musulmans eux mêmes à l'intérieur de leur communauté.
Alors oui, il faut une loi parce que tous les arguments contre plongent leurs racines dans une propagande astucieuse, menée par un petit groupe d'hommes qui ont eu l'idée machiavélique de nous envoyer dans notre République un cheval de Troie avec en prime des victimes consentantes. C'est la partie immergée de l'iceberg.

Si nous cédons à l'intimidation , après le voile, après la burka, on nous demandera des horaires réservés dans les piscines, des programmes scolaires allégés (la biologie est visée, la contraception, les droits des femmes)? on nous demandera des espaces séparés pour les femmes et les hommes dans les bus, le métro, les trains, les restaurants, les cafés, les théâtres, les cinémas afin de protéger les hommes de la vue des femmes - ce qui est parait-il susceptible de provoquer chez eux des pulsions irrépressibles. Ce sera l'Apartheid. Sachant que les femmes qui oseront circuler librement seront exposées à toutes les agressions.

Alors il faut oui, une loi, parce que "entre le fort et le faible, le riche et le pauvre, le maître et le serviteur, c'est la liberté qui opprime et la loi qui affranchit. (Lacordaire)


Yvette Roudy


A l'Assemblée Nationale devant la commission parlementaire présidée par André Gerin, député du Rhône

17 décembre 2009
Powered By Blogger