Pages

mouvement des femmes Iraniennes

mouvement des femmes Iraniennes

Monday, July 22, 2013

2008 پاریس


گرامی داشت ۸ مارس در پاریس

Neuf femmes exceptionnelles sur la façade du Panthéon

چهره زنان زینت بخش پانتئون

بهروز عارفی، هفتم مارس 2008

بمناسبت ۸ مارس، روز جهانی زن، چهره نه زن از زنان تاریخ فرانسه در دو قرن گذشته، زینت بخش دیوار بزرگ پانتئون واقع در پاریس گشته اند.
پانتئون بنای تاریخی اواخر قرن هیجده است که ابتدا قرار بود کلیسا گردد ولی پس از انقلاب فرانسه جهت حفظ بخشی از گنجینه تاریخ فرانسه اختصاص یافت . این بنا که بر سر در آن، جمله «میهن، قدرشناس انسان های بزرگ» نقش بسته است، موزه ای است که پیکر بزرگان علم و ادب و اندیشه در درون آن آرمیده اند. از جمله این بزرگان میتوان از ژان ژاک روسو، ولتر، امیل زولا، پی یر کوری، ویکتور هوگو، الکساندر دوما، برتوله، مارسلن برتلو، لازار کارنو، ژان ژورس، رنه کاسن، و از جمله دو بانوئی که در آنجا می آرمند، سوفی برتلو و ماری کوری ... نام برد. پیکار زنان برای ورود زنان بیشتری به پانتئون ادامه دارد. مبارزه برای برابری زن و مرد را باید در همه جبهه ها به پیش برد.
نه زنی  که چهره شان بر پانتئون نقش بسته است، عبارتند از:


سولیتود، مبارز ضد برده داری در قرن هیجدهم



Louise Michel in 1871لوئیز میشل، مبارز انقلابی و از تلاش گران کمون پاریس




ماری کوری، فیزیک دان و برنده جایزه نوبل


ژرژ ساند نویسنده و آزاده زن ادبیات فرانسه


اولمپ دو گوژ، سیاستمدار قرن هیجدهم فرانسه

ماریا دورم، فمینیست و زن سیاست


کولت، رمان نویس فرانسوی

1939-1945

شارلوت پلبو، نویسنده، عضو مقاومت فرانسه و از نجات یافتگان آشویتز


سیمون دو بووار، نویسنده، فمینیست و فیلسوف

نگاهی گذرا به زندگی و آثار هر کدام از این زنان می اندازیم.
سولیتود  Solitude ، از مادری سیاه پوست در حوالی 1772 در جزیره گوآدولوپ، از مستعمرات فرانسه در دریای آنتیل بدنیا آمد. مادر او را در دهکده کاربه دو کاپستر دستگیر و به بردگی می گیرند. در راه به او تجاوز می کنند و به این دلیل سولیتود دورگه است.  در سال 1794 برده داری منسوخ شد. اما، ناپلئون بناپارت در سال 1802، دوباره آن را برقرار کرد. وی سربازانش را برای سرکوب بردگان آزاد شده گوآدولوپ فرستاد. سولیتود به خاطر دورگه بودن، برده به حساب می آمد. اوبه مبارزان پیوست و تا آخرین نفس، اسلحه در دست جنگید. او که حامله بود، سخت زخمی و دستگیر شد. فردای روز زایمان، این زن آزاده را به دار آویختند (29 نوامبر 1802). سولیتود، به زبان فرانسه ، تنهائی معنی میدهد.

لوئیز میشل Louise Michel  ، (1905 – 1830)، معلم، مبارز انقلابی و آزادیخواه فرانسوی.
لوئیز در ایالت مارن (شرق فرانسه) بدنیا آمد. پدرش لوران دوموئی از اشراف بود و مادرش ماریان میشل،خدمتکار کاخ وی. او پیش پدر بزرگ و مادر بزرگش بزرگ شد. تعلیمات آزادیخواهانه دریافت می کرد و آثار ولتر و ژان ژاک روسو را مطالعه می کرد. در سال 1850، پس از مرگ دو جدش، او را از قصر بیرون کردند. لوئیز معلم شد و با تاسیس یک مدرسه آزاد، سه سال در آنجا به تدریس پرداخت. سپس به پاریس رفته  و به معلمی ادامه داد. در پاریس با ژول والس، اوژن وارلن، ریگو و بویژه تئوفیل فره ( از شخصیت های مبارز کمون پاریس) آشنا شد. او عاشقانه فره را دوست داشت. لوئیز برای نشریات مخالف حکومت مقاله  می نوشت و شعر سروده و به ویکتور هوگو می فرستاد. از سال 1850 تا 1879 با خالق بینوایان به مکاتبه پرداخت.
در سال 1870، لوئیز به ریاست «کمیته بیداری شهروندان ناحیه هفدهم پاریس» انتخاب شد. او از مارس تا مه 1871 از فعالان کمون پاریس بود و به رادیکال ترین جناح انقلابی آن تعلق داشت. حتی داوطلب شد تا برای قتل آدولف تی یر شخصا به ورسای برود. عوامل حکومت مادر لوئیز را دستگیر و تهدید به قتل کردند.  لوئیز بخاطر آزادی مادرش خود را تسلیم کرد. او که به «باکره سرخ» مشهور شده بود به تبعید محکوم شد. («باکره مقدس» یکی از لقب های مریم مقدس است). لوئیز را به جزیره کالدونی جدید (از مستعمرات فرانسه در جنوب اقیانوس آرام) فرستادند. وی تا سال 1880 در همان جا ماند. در کالدونی جدید با ناتالی لومل از مبارزان کمون و تبعیدی دیگر آشنا شد و تحت تاثیر او به آنارشیسم گرایش پیدا کرد.
در بازگشت به پاریس، لوئیز میشل فعالیت های مبارزاتی خود را از سر گرفت. او با شرکت در میتینگ ها، تظاهرات و فعالیت های بیکاران و کارگران از آنان و نیز لغو حکم اعدام دفاع می کرد. در سال 1888، پی یر لوکاس، که یک افراطی بود به وی سوءقصد کرد و به سر لوئیز تیر خورد. اما، لوئیز با شهادت در دادگاه از زندانی شدن ضارب جلوگیری کرد. او از شیوع افترا و نبود آزادی بیان در جامعه رنج می برد. لوئیز در سال 1890 به لندن رفت و مدیریت مکتب آنارشیستی را به عهده گرفت. در سال 1895 به خواست سباستین فور به فرانسه بازگشت. بارها در تظاهرات دستگیرش کردند و سه سال محبوس شد تا به توصیه کلمانسو مرخص شد. در سفر به شهر مارسی برای شرکت در کنفرانسی به ذات الریه مبتلا و در گذشت. از او کتاب های متعددی بیادگار مانده است از جمله کمون (1898)

ماری کوری Marie Curie، فیزیک دان، کاشف رادیوآکتیویته و برنده جایزه نوبل
ماریا اسکلودووسکا  در 7 نوامبر 1867 در ورشو(لهستان) چشم به جهان گشود. یازده ساله بود که مادرش را در اثر ابتلا به یبماری سل از دست داد. برای فراموشی رنج زندگی به درس پناه برد. در 1883 با کسب مدال طلا دیپلم دبیرستان را دریافت کرد. در آن زمان، لهستان به روسیه وابسته بود و در نتیجه تحصیل برای دختران در دانشگاه ممنوع. ماریا در پائیز 1891 عازم پاریس شد و به تحصیل علوم فیزیک و ریاضی پرداخت. پس از 2 سال به دریافت لیسانس فیزیک و سال بعد، لیسانس ریاضیات نائل آمد. بترتیب با شاگرد اولی و دومی. در آزمایشگاه تحقیقاتی فیزیک گابریل لیپمن به کار مشغول شد.
در بهار سال 1984 با پی یر کوری آشنا شد و سال بعد با او ازدواج کرد و رسما نام خانم ماری کوری را بخود گرفت. در سال 1986 با درجه ممتاز پرفسوری فیزیک را گذراند. در 12 سپتامبر 1987 دخترش ایرن بدنیا آمد.
از دسامبر 1897 پژوهش بر روی اشعه حاصل از اورانیوم را آغاز کرد. در سال 1896، هانری بکرل موفق به کشف این اشعه ها شده بود. در سال 1898، همسرش پی یر کوری با تغییر شغل، به پژوهش های او می پیوندد. با توافق رئیس مدرسه عالی فیزیک و شیمی پاریس ، انباری در اختیار آنان قرار می گیرد تا به عنوان ازمایشگاه از آن استفاده کنند.
در 18 ژوئیه 1897، ماری کوری پولونیوم را کشف می کند (برای تجلیل از میهنش نام پولونیوم را بر آن نهاد) و در 26 دسامبر 1898 با همکاری گوستاو بمون موفق به اعلام کشف رادیوم می گردد. آنان برای استخراج یک گرم رادیوم، چندین تن سنگ معدن اورانیوم را مورد استفاده قرار داده بودند. و آن هم در شرایط کار طاقت فرسا و در مکانی مرطوب.
در سال 1900، ماری کوری به استادی دانشسرای عالی دختران منصوب شد. او در ژوئن 1903 با موفقیت از تز دکترایش در مورد مواد رادیو اکتیو دفاع کرد. در 10 دسامبر 1902، ماری و پی یر کوری و هانری بکرل به دریافت جایزه نوبل فیزیک نائل شدند. ماری کوری نخستین زنی است که نوبل دریافت کرده است.
در سال 1906، پی یر کوری در اثر تصادف با کالسکه ای در پاریس فوت کرد. در پائیز همان سال کرسی استادی وی را در سوربن به همسرش واگذار کردند .
ماری کوری اولین استاد زن در دانشگاه سوربن است.
در دهم دسامبر 1912، ماری کوری به خاطر خدمات فراوانش به پیشرفت شیمی در مجرای کشف عناصر جدید، به دریافت دومین جایزه نوبل نائل شد. او نخستین دانشمندی بود که 2 جایزه نوبل دریافت می کرد.
در سال 1909 به همت دکتر امیل رو (دستیار پیشین پاستور) و رئیس وقت انستیتو پاستور، برای پژوهش های پزشکی در مورد معالجه سرطان از طریق رادیو تراپی، انستیتو رادیوم را بنیاد نهادند. این انستیتو که در کوچه ماری کوری پاریس قرار دارد، از سال 1914 شروع به کار کرده و امروزه انستیتو کوری خوانده شده و یکی از بزرگترین مراکز جهانی برای درمان سرطان است.

Marie Curie et Albert Einstein 
ماری کوری همراه آلبرت انیشتن

ماری کوری در اثر سال ها تماس با مواد رادیو اکتیو به بیماری سرطان خون مبتلا شد. او در 4 ژوئیه 1934 درگذشت. در بیستم آوریل 1995، با تصمیم فرانسوا میتران، رئیس جمهوری وقت فرانسه، خاکستر ماری کوری و همسرش پی یر کوری به پانتئون منتقل شد.

ژرژ ساند George Sand ، نویسنده و زن ادبیات
«من هدفی دارم، وظیفه ای، شیفتگی ای، نویسندگی خشن و تا حدی ویرانگر است»
آمانتین اورور لوسیل در اول ژوئیه سال 1804 در پاریس بدنیا آمد. او از سال 1830 تا 1876 بی وقفه به نوشتن پرداخت.
می نویسد: «آدم تنها بچه پدرش نیست، فکر می کنم که کمی هم بچه مادرش است... اگر حقیقت دارد که پدر من نواده اوگوست دوم پادشاه لهستان بود... این هم حقیقت دارد که من با خونم به خلق می پیوندم.»
کودکی اش با بی خیالی سپری شد. در محیطی اشرافی پرورش یافت. پس از جدائی از شوهرش ، زندگی مستقلی را به پیش برد. با ژول ساندو (نویسنده) آشنا شد و معشوقه او گردید و لقب ساند را از نام او عاریه گرفت. او اشکارا از زنانگی و حق هوس و اشتیاق زنان دفاع می کرد و آن را در نوشته هایش و نیز در زندگی اش بازتاب می داد. در اولین آثارش که از زندگی خودش مایه می گرفت، سعادت شخصی را با بخشیدن جان تازه ای به اخلاق معنی می کرد.
آثار ساند از رمانتیسم مایه گرفته و با حماسه درهم می آمیزد و در آن ها عشق و افسون با آئین های رایج زمان و پیشداوری های اجتماعی برخورد و تصادم می کند. همان طوری که شور و عشق و احساسات لطیف  پی در پی او به آلفرد دو موسه، شوپن چنین بودند.
از سال1836 ببعد،آثار او با الهام از اندیشه های انسانی پی یر لورو، باربس و آراگو حیات دوباره اجتماعی را بازتاب می دهند و از نظرات روسو الهام می گیرند. دو کتاب او «هم نشین برج های فرانسه (1840) و کونسوکلو (1843)  اعلام جرمی علیه جامعه است که زبانی رمانتیک دارد.
ژرژ ساند، مایوس از شکست انقلاب 1848، به سیاست پشت کرده و بدنبال تخیل زدائی و آرامش و رویا می گردد.
از 1845 به بعد مکاتبات زیادی با فلوبر دارد و در آثارش خوش بینی سانتی مانتال را بنمایش می گذارد.
او در سال 1876 در گذشت.

اولمپ دو گوژ Olympe de Gouge، با نام  واقعی ماری  گوز ، سیاست پیشه قرن هیجدهم.
ماری گوز در سال 1748 در شهر مونتوبان (جنوب فرانسه) بدنیا آمد. او از خانواده ای ساده بود و پدرش قصاب و مادرش پیشخدمت بود. شایع بود که پدرواقعی او مارکی لو فرانک دو پوسپین یان است.
در سال 1765، با لوئی اوری، سرآشپز عالیجناب سگورگ ازدواج کرد. دو سال بعد، صاحب پسری شد و سه سال پس از ازدواج از ایفای نقش بورژوای شهرستانی خسته شده و از خانه فرار و به پاریس رفت.
او با ترکیب نام کوچک مادرش و لقب گورگ نام المپ دو گوژ را برای خود ابداع کرد. با ادبیات پرداخته و از دلربائی نیز غافل نمان دو  در فهرست «قربانیان» او، سباستین مرسیه (از نویسندگان پر کار فرانسه) قرارداشت. در دوران انقلاب فرانسه، نشان داد که نسبت به زمانه اش پیشی دارد.
المپ دو گوژ در کنار آن تروآین دو مریکور و کلر لاکومب، از نخستین فمینیست های فرانسه بشمار می روند.
او که به مبازه در راه آزادی حقوق اعتقاد داشت، تا فرار لوئی شانزدهم به وارن، خود را سلطنت طلب می دانست ولی تغییر عقیده می دهد. به مالزرب (سیاستمدار و حقوق دان معاصر لوئی پانزدهم و شانزدهم) پیشنهاد می کند که در دفاع از لوئی شانزذهم به او کمک کند. این زن چنان جسارتی داشت که یکی از منتقدان ادبی را که به آثار او بی اعتنائی کرده بود، به دوئل دعوت کرد.
از سال 1791 بود که اولمپ دو گوژ ارزش واقعی شخصیتش را به نمایش گذاشت. در قانون اساسی که مجلس موسسان تدوین می کرد، حقوق مدنی در مورد زنان فراموش شده بود. در سال 1791، او متنی تهیه کرد با عنوان «اعلامیه حقوق زن و شهروند» که 17 ماده دارد، سلطه گری و توفق مردانه را افشا کرده و از برابری حقوق زن و مرد در همه زمینه ها دفاع می کند. در دو ماده اول و دوم آن می خوانیم:
«زن آزاد زاده شده و حقوقی برابر با مردان دارد. تمایزات اجتماعی تنها باید بر سودمندی عمومی تکیه کند. ... هدف هر اجتماع سیاسی حفظ حقوق طبیعی و زوال ناپذیر زن و مرد است. این حقوق عبارتند از آزادی، مالکیت، امنیت و بویژه مقاومت در برابر ستمگری و خفقان.»
او به زنان هشدار میداد که «زن، بیدار شو!»
در اعلامیه او همچنین آمده است که «زنان حق رفتن بالای چوبه اعدام را دارند. آنان باید همچنین حق رفتن پشت تریبون را نیز داشته باشند.»
هنگام محاکمه لوئی شانزدهم، او تلاش کرد دادگاه را قانع کند که به عقیده او وی نه به عنوان انسان، بلکه فقط به عنوان پادشاه مقصر بود.
در روزهای مه – ژوئن 1793 با نمایندگان وابسته به ژیروندی ها اعلام همبستگی کرد و روز 20 ژوئیه 1793 دستگیر و سوم نوامبر 1793 با گیوتین اعدام شد. ژیروندی ها از نمایندگان بورژوازی شهرستان ها و بنادر بزرگ بودند و در مجلس قانون گذاری و کنوانسیون ملی فرانسه عضو نماینده داشتند. چون در میان آنان، نمایندگانی از اهالی ساحل رودخانه ژیروند (جنوب غربی فرانسه) قرار داشت، به انان ژیروندی می گفتند. آنان دارای رادیکال ترین مواضع در بین نمایندگان مجلس بودند.
قبل از اعدام فریاد می زد «به من بیاندیشید و کارهائی که به نفع زنان انجام دادم، بیاد بیاورید. من مطمئنم که روزی پیروز خواهیم شد»
اولمپ آثار زیادی در مورد حقوق مدنی و سیاسیی زنان و الغاء برده داری سیاهان نوشته است.
او برای لغو ازدواج (به صورتی که در آن زمان وجود داشت) و جایگزینی آن با قراردادی با امضای دو همسر و نیز شناسائی کودکانی که خارج از ازدواج بدنیا می آمدند، مبارزه می کرد و از نخستین زنانی بود که نظام حفاظت از مادران و کودکان را پیشنهاد کرد.

ماریا دو رم Maria Deraismes، فمینیست، ادیب و فعال سیاسی
ماریا دورم روز 17 اوت 1828 در پاریس بدنیا آمد و در ششم فوریه 1894 در همان شهر درگذشت. از سال 1866 تا 1870، او با بهره گیری از توان طبیعی سخنرانی اش به تبلیغ نظراتش در مورد برابری حقوق زن و مرد پرداخته و در کنفرانس های متعددی در مورد اخلاق، تاریخ و ادبیات شرکت کرد.ماریا دورم در تلاش برای آزادی زنان، نخستین انجمن برای حقوق زنان را در 1869 تاسیس و اداره می کرد. درآن دوره، لوئیز میشل از همکاران او بود. پس از جنگ 1870 او یکی از مدافعان استوار جمهوری و ایده های دموکراتیک بود. او در سال 1876، انجمن بهبود وضعیت زنان را ایجاد کرد.
ماریا دورم در اواخر قرن نوزدهم ، اولین زنی بود که به فراماسونری پیوست و برای برابری حقوق زنان در میان فراماسون ها تلاش کرد. او در 1882، به لژ ماسونی آزاد اندیشان در شرق پیوست و برای مختلط شدن جهان ماسونی کوشید. ماهیت فراماسونی در آن زمان، با امروز تفاوت داشت.
از آثار او میتوان به «حقوق کودکان»، «آنچه زنان می خواهند» (مجموعه مقالات از 1869 تا 1894)، «کهن در برابر نو»، «حوا در جامعه بشری» (1894) اشاره کرد.

کولت Colette ، آزاده زن ادبیات فرانسه
سیدونی گابریل کولت در 28 ژانویه 1873 در روستای سن سوور واقع در استان بورگوین (180 کیلومتری جنوب پاریس) بدنیا آمد . پدرش سروان ارتش بود. مادرش آدل اوژنی معروف به سیدو وجدان روستائی سیدونی بود. اولین معلم آزادگی کولت مادرش بود. سروان کولت همسر دوم سیدو بود. جوانی کولت،با شادی توام بود که لذت کتابخوانی و انس با حیوانات آن را تکمیل می کرد.
در 15 مه 1893 در پاریس با هانری گوتیه ویلار (معروف به ویلی) که بسان دون ژوان می زیست، ازدواج کرد. در سال 1900، گوتیه شخصیت کلودین را خلق می کند.
در سال 1906 کولت از گوتیه جدا می شود. دوستی های زنانه او جنجال ببار می آورند و شرکت در برنامه کاباره مولن روژ بر آن ها می افزاید. در سال 1910 سرانجام از ویلی طلاق می گیرد و تا سال 1912 برای امرار معاش در صحنه های پارسی و شهرستان ها بازی می کند.
در 1910 کتاب «ولگرد» او فاصله زیادی با دریافت جایزه گنکور نداشت. کولت در دسامبر 1912 با هانری ژوونل مدیر روزنامه «لو متن» (صبح) ازدواج کرد. حاصل این عشق، دختری بود بنام بل گازو که در سوم ژوئیه 1913 بدنیا آمد. درآن زمان، او سالن های نمایش را رها کرده و به روزنامه نگاری رو آورد. در 1920 کتاب «دردانه» رانوشت. در سال 1923 از هانری جدا شده و با نام خود گندم گیاهی را منتشر کرد. در 1925 با موریس گودکه آشنا شد و در 1935 با وی ازدواج کرد. در سال 1932 انتشار «ناب و ناپاک» جنجال زیادی برانگیخت. در سال 1935 وارد آکادمی سلطنتی بلژیک گردید. در سال 1941، هنگام اشغال فرانسه توسط نازی ها، آلمانی ها شوهر او را به عنوان یهودی دستگیر کردند ولی او موفق شد موجبات آزادی او را فراهم آورد. در سال 1943 بخاطر ابتلا به آرتروز زمین گیر شد.
کولت به عضویت آکادمی گنکور انتخاب و در سال 1948 «آثار کامل» او منتشر شد. از معروف ترین آثار او ژی ژی است که از روی آن فیلمی با شرکت ادری هپبورن تهیه شده است. در سال 1953 نشان لژیون دونور دریافت کرد. کولت در سوم اوت 1954 در پاریس درگذشت و تشییع جنازه ملی برایش برگزار شد.
آثار کولت، شاعرانه، توصیفی از عشق، شور و افسون و خیال پردازی است

شارلوت دلبو Charlotte Delbo، نویسنده و عضو نهضت مقاومت فرانسه.
شارلوت دلبو در دهم اوت 1913 در شهر وینیو سور سن (حومه جنوبی پاریس) بدنیا آمد و در اول مارس 1985 در گذشت.
شارلوت در سال 1932 به جوانان کمونیست پیوست و در سال 1934 با ژرژ دوداک ازدواج کرد. در سال 19414 به نهضت مقاومت فرانسه پیوست. همسر وی مدت ها پیش به مقاومت پیوسته و در صفوف کمونیست های فرانسه با اشغالگران می جنگید. او و همسرش عضو گروه پولیتزر ، مسئول انتشار مجله «نامه های فرانسوی» بودند. ژرژ پولیتزر فیلسوف کمونسیت در ماه مه 1942 تیرباران شد.
شارلوت و همسرش در 2 مارس 1942 دستگیر و شوهرش در 23 مه 1942 در 28 سالگی در تپه های مون والرین (غرب پاریس) تیرباران شد. شارلوت ابتدا در زندان «سانته» (پاریس) زندانی شد و در 24 ژانویه 1943 به آشویتز اعزام شد (همراه کاروانی مرکب از 230 زن مبارز). او پس از جنگ داستان غم انگیز این سفر بی بازگشت را نوشت. در این کاروان، تنها 49 زن از مرگ نجات یافتند که شارلوت یکی از آنان بود. شارلوت در 23 ژوئیه آوریل 1945 توسط صلیب سرخ آزاد و از طریق سوئد به فرانسه بازگشت.
پس از جنگ، او مدتی برای سازمان ملل کار کرد و از سال 1960 همراه هانری لو فور ( فیلسوف و از همکاران ژرژ پولیتزر) در مرکز ملی پژوهش های فرانسه به کار پرداخت.
شارلوت دلبو، قطعات تاتری، داستان و نیز شعرهائی در مورد تبعید و اردوگاه و مقاومت ضد نازی سروده و نوشته است که جزو قوی ترین آثار در این زمینه بشمار می روند.
سیمون دو بووار  Simone de Beauvoir ، فیلسوف، نویسنده و فمینیست
در مورد زندگی و آثار سیمون دو بووار بسیار نوشته شده است و بویژه چندی پیش بمناسبت صدمین سالگرد تولد او. در زیر فهرست وار به زندگی و آثار او اشاره می شود.
روز 9 ژانویه 1908 در پاریس بدنیا آمد. میگوید «پدرم سی سال و مادرم بیست و یک سال داشت و من بچه اول انها بودم. دو سال و نیم داشتم که خواهرم بدنیا آمد.». در سال 1929 از دانشسرای عالی پاریس همراه  با سارتر فارغ التحصیل شد. در سال 1930 با درجه پرفسوری به تدریس لاتین دردبیرستان ویکتور دو روئی مشغول شد. نوامبر همان سال سارتر به سربازی رفت. سال های بعد را به استادی در شهرهای مختلف و داستان نویسی سپری می کند. سارتر همواره همراه اوست. در سال 1936 پایشان به کافه معروف «لو دوم« [گنبد] باز می شود و آن جا را پاتوق خود می کنند. در همان سال سارتر «تهوع» را می نویسد. در سال 1938 دوموسسه انتشاراتی گالیمار و گروسه کتاب سیمون با عنوان بدویت معنویت را رد می کنند. 1939 سارتر به جنگ فرا خوانده می شود . سال بعد زندانی می شود. در سال 1941 سارتر به پاریس باز می گردد. همراه با سارتر برای ایجاد شبکه مقاومت به نام «سوسیالیسم و آزادی» تلاش می کنند و در سال 1943 کتاب های «خون دیگران»، همه مردان می میرند و مهمان را منتشر می کند. در همین سال با آلبر کامو ملاقات می کند.  سال 1944، سال دیدار با ارنست همینگوی است. مجله «عصر جدید» طراحی می شود . کامو کار در روزنامه کومبا را ترجیح داده و آندره مالرو همکاری را رد می کند. در سال 1949، با انتشارکتاب «جنس دوم» فصل تازه ای در فمینیسم و مبارزه زنان برای کسب آزادی گشوده شد. «آدم زن بدنیا نمی آی، زن می شود». در سال 1951 با کولت آشنا می شود. در سال 1952 سارتر از کامو دور می شود و به کمونیست ها نزذیک می شوند.
در سال 1954 با انتشار «ماندرن ها» جایزه گنکور را دریافت می کند. این کتاب تصویری ژرف از زندگی روشنفکران سیاسی است. ماندرن به فرانسه ادیب با نفوذ و صاحب منصب معنی می دهد.
در سال 1955، همراه با سارتر در کنگره جنبش صلح در هلسسینکی شرکت می کنند. در سال 1956 پس از دخالت نیروهای شوروی در مجارستان، فراخوانی علیه این مداخله امضا می کند. در سال 1960 کامو فوت می کند. در اواخر ماه مه، به دعوت ژیزل حلیمی به نفع جمیله بوپاشا مبارز الجزایری که شدیدا شکنجه شده بود، وارد کارزار شده و در لوموند مقاله ای می نویسد. در سال 1961، بدنبال سرکوب وحشیانه تظاهرات الجزایری ها در پاریس، در تظاهرات اعتراضی شرکت کرده و رد همان سال مقدمه ای بر کتاب ژیزل حلیمی بنام «جمیله بو پاشا» می نویسد. در سال 1963 به شوروی و چک اسلاواکی سفر می کند و در سال 1966 رمان «تصاویر زیبا» را منتشر می کند. در سال 1967 در دادگاه راسل شرکت می کند و به مصر و اسرائیل سفر می کند. در کنار نوشتن به مبارزه در کنار زنان ادامه می دهد و در سال 1970 در کازار برای آزادی سقط جنین با جنبش آزادی زنان همکاری کرده و به یکی از گویا ترین سخنگویان جنبش زنان بدل می شود. در سال 1980 ژان پل سارتر فوت می کند و سیمون سال بعد «مراسم وداع» را منتشر می سازد. در سال 1986، سیمون دو بووار در 78 سالگی درگذشت. او در کنار ژان پل سارتر در گورستان مون پارناس پاریس آرمیده است .

Réunion entre Simone de Beauvoir, Jean-Paul Sartre et Che Guevara à Cuba en 1960.

 کوبا، سال1960ملاقات با چه گوارا

آن چه در بالا خواندید، نگاهی بسیار گذرا به زندگی این بانوان علم وادب و آزادی خواهی و برابری بود. هدف، تحلیل نبود و نویسنده نیز خود را شایسته این کار نمیداند. قصد بزرگداشت روز زن بود با استفاد ه از بهانه ای که نصب تصویر این زنان  بر دیوار پانتئون فراهم آورده است.
---------

برای آگاهی بیشتر از زندگی سیمون دو بووار می توانید به سایت های زیر مراجعه کنید:

Monday, July 15, 2013

la conclusion 2013

LA CONCLUSION

Discours de conclusion des Rencontres d’été 2012 des Féministes en mouvements, prononcé par Magali De Haas
C’est à moi que revient l’honneur de conclure nos rencontres d’été et je vais tout d’abord adresser quelques remerciements. Merci d’abord à tous nos soutiens et partenaires, sans qui ces rencontres n’auraient pas pu avoir lieu. Merci à toutes les associations qui font partie de cette aventure  enthousiasmante et notamment au groupe d’animation du collectif. Un grand merci à toutes et tous les volontaires et au petit groupe d’organisation qui a œuvré pour que tout se passe bien. Merci à Frédérique, Josiane et au Centre audiovisuel Simone de Beauvoir, qui ont filmé les grands temps de ces rencontres pour que nous puissions en garder trace. Et enfin, un remerciement tout spécial au centre Hubertine Auclert, pour le temps consacré à nous accompagner dans la préparation de cet événement. Nous tenons à ce centre et nous mobiliserons pour le garder.
Cette deuxième édition a rassemblé près de 700 personnes. C’est encore plus que l’an dernier ! Nous ne pouvons que nous en réjouir, car cela signifie que la forte fréquentation de l’an dernier, puis de cette édition, n’était pas un simple concours de circonstances, mais le signe d’un véritable regain d’intérêt pour le féminisme. Le mouvement féministe est bien vivant et il continue de se développer !
A travers les échanges entre différentes générations militantes, entre associations aux thématiques et sensibilités variées, à travers la dynamique qui anime notre collectif depuis 18 mois, nous avons déjà réussi plus d’un exploit ! Mieux nous connaître et apprendre à travailler ensemble d’une part, mais surtout positionner la liberté et l’égalité femmes-hommes dans le débat public. Il y a un an ici-même, en parlant de la scène publique, nous avions justement dit « Nous y sommes et nous y resterons ! » Nous y sommes bien restées et ce week-end a confirmé la persistance de notre détermination.
La situation, quelle est-elle ? Les inégalités persistent, la précarité accable des femmes par milliers, les plans d’austérité ne font qu’aggraver la situation économique et sociale et les régressions se succèdent sur la scène internationale avec un relativisme culturel qui gagne du terrain.
Cela dit, force est de constater qu’en un an, le contexte politique a changé. Depuis quelques mois, la gauche est arrivée au pouvoir. Cela a levé des espoirs importants, d’autant plus que quelques signaux forts nous ont été adressés par le gouvernement. Mais nous avons trop souvent été décu-e-s par le passé. Croire que nous adresserons des chèques en blanc serait bien mal nous connaître. La liberté et l’autonomie ont toujours caractérisé le mouvement féministe : servons-nous des opportunités politiques sans en être dépendantes.
De même, si nous nous sommes félicitées de la création d’un ministère, qui était notre première revendication, nous ne cesserons de nous mobiliser pour que la transversalité soit un maître mot dans les politiques publiques, à tous les niveaux. Et bien-sûr, pour que le Service des Droits des Femmes, administration dédiée, ait les moyens d’assumer ses missions, sur tout le Territoire.
La détermination qui est la nôtre sort encore davantage renforcée après ces rencontres. Cette détermination là n’acceptera aucune excuse et ne se satisfera pas d’annonces ou de symboles. Nous voulons des avancées rapides et conséquentes. Notre manifeste porte 30 revendications, première base pour la construction d’une société égalitaire. Il y a une heure, la Ministre a pris des engagements sur beaucoup de sujets. Mais notons que nous n’avons entendu aucun engagement chiffré et très peu d’engagements quant aux échéances. C’est le signe que si la volonté est là, ce qu’on appelle désormais « la rigueur de gauche » risque, et nous le déplorons, de faire passer à la trappe l’égalité, voire d’aggraver les inégalités. C’est donc aussi contre l’austérité que nous devrons nous mobiliser, car, au delà de la précarité qu’elle engendre pour des milliers de femmes, nous avons là le meilleur exemple que les droits des femmes font de plus en plus consensus à gauche mais moins facilement l’objet de réels moyens.
Les échéances sont nombreuses : conférence sociale dès demain et ses suites à l’automne, refonte de la formation des enseignants ou 2e anniversaire de la loi de 2010 contre les violences. C’est pourquoi notre texte de sortie détermine quatre grandes priorités pour l’année qui vient : l’égalité professionnelle et salariale, la lutte contre les violences, l’éducation et le service public de la petite enfance et de la dépendance.
Pour faire aboutir notre projet féministe, il nous faut poursuivre notre travail de rassemblement. FEM est un outil de réflexion, de proposition et de mobilisation : saisissons-le, animons-le et élargissons-le, pour dynamiser les actions de chacune de nos associations et encourager les initiatives inter-associatives, dans toute la France. Durant cette rencontre, des contacts, des relations se sont nouées entre militantes, d’où peuvent surgir des initiatives locales FEM. A travers ces multiples réalisations, nous saurons nous positionner en véritable force politique et en interlocutrices incontournables. Nous appelons toutes les associations et les féministes qui partagent les mêmes valeurs et objectifs à se joindre à ce mouvement.
Les chantiers de l’égalité femmes-hommes ont besoin de la détermination, de l’enthousiasme et des compétences de chacune et chacun d’entre nous : en route !

Féministes en Mouvement

LE TEXTE DE SORTIE

LIBERTÉ, ÉGALITÉ, LAÏCITÉ : LES FÉMINISTES MOBILISÉES EXIGENT LE CHANGEMENT, MAINTENANT !
A l’occasion des troisièmes rencontres féministes nous étions 700  ! 700 féministes rassemblées les 6 et 7 juillet pour affirmer que le féminisme est politique, pour rappeler que le féminisme n’a pas de frontières !
Nous avons travaillé, débattu, réfléchi, proposé. Nous avons réaffirmé que le féminisme est une façon de penser le monde pour pouvoir le changer : par l’égalité entre les femmes et les hommes, par la liberté de disposer de son propre corps, par l’éradication des violences envers les femmes, par les solidarités internationales, par un autre modèle économique et de développement qui ne soit pas fondé sur la concurrence et l’exploitation.
Le mouvement féministe ne s’est jamais écrit au singulier : il est pluriel et c’est sa force. Nous sommes pour aller plus vite, plus loin, plus fort. Ce rassemblement est d’autant plus urgent que les mouvements réactionnaires s’affirment partout dans le monde. L’égalité, la liberté sont des droits universels, l’émancipation vaut pour toutes, ici et là-bas. Ici en France, mais aussi en Europe et dans le monde. Dans tous les pays, les femmes luttent pour leurs droits.
Depuis un an, une volonté politique de prendre en compte l’égalité entre les femmes et les hommes est affirmée. Affirmer des principes ne suffit pas, il faut qu’ils se traduisent en actes, en lois et en moyens pour les appliquer. En la matière le compte n’y est pas. Les politiques d’austérité mises en œuvre en Europe en France, aggravent la situation des femmes et creusent les inégalités. Nous le constatons chaque jour.
Les Féministes en mouvements rassemblent des associations féministes de plusieurs générations aux expertises multiples présentes sur le terrain partout en France. Dans l’année qui vient, les échéances seront nombreuses dans lesquelles nous  porterons la voix des féministes et imposerons des changements réels notamment dans le cadre des débats législatifs.
Au-delà du calendrier législatif, nous ferons de l’égalité femmes-hommes un réflexe de toutes les politiques publiques mises en œuvre par l’ensemble du gouvernement. Nous porterons l’exigence des droits des femmes et de l’égalité lors des échéances électorales municipales et européennes. Dans l’agenda politique et diplomatique international, nous imposerons les droits des femmes.
Liberté, égalité et laïcité, les féministes mobilisées exigent le changement maintenant. Nous non plus nous ne lâcherons rien. 
A Nanterre, le 7 juillet 2013

Monday, June 24, 2013

“le fascisme tue, l’islamisme aussi”

Bonjour

Une des banderoles de la manifestation dite “antifasciste” du 23 juin proclamait “le fascisme tue, l’islamophobie aussi”
Khomeiny doit être content de voir son pseudo concept ainsi reconnu...

En revanche à ma connaissance pas le banderole pour dire “le fascisme tue, l’islamisme aussi”
L’islamisme aujourd’hui tue davantage que le fascisme, et sans entrer dans une comptabilité macabre, tue davantage de musulmans que “l’islamophobie”.

Et on pourrait en dire autant du sexisme, qui (aujourd’hui évidemment) tue bien davantage que le fascisme !
Y avait il une banderole sur ce sujet ?

Féministes, encore un effort pour être universalistes !

(ce message passera t il sur vos listes de diffusion ?)

--
Claudie LESSELIER
 Claudie.lesselier@wanadoo.fr

Françoise Héritier : "Les Femen reproduisent la malédiction du nu"

Le Point.fr - Publié le 18/06/13 à 19h13 



Pour l'anthropologue, professeure au Collège de France, le groupe de
féministes radicales remet inconsciemment au goût du jour un phénomène
ancestral.
Le 18 juin 2013, en Ukraine.Le 18 juin 2013, en Ukraine. STR / AFP
Propos recueillis par Victoria Gairin

Le Point.fr : Que pensez-vous de l'action des Femen ?

Françoise Héritier : Elles m'intéressent beaucoup. Déjà parce que toutes les
actions - non violentes, bien sûr - sont bonnes à prendre, y compris les
actions de provocation sexuelle. Mais également car elles renvoient à des
coutumes extrêmement intéressantes qui ont lieu dans des sociétés africaines
que l'on considère comme primitives. Il s'agit de femmes, pas seulement
jeunes et belles, mais parfois âgées, aux seins tombants, qui, pour
protester contre l'action ou les décisions de certains hommes, se
rassemblent et se déshabillent. À la vue de la poitrine et du sexe des
femmes, bien souvent, les hommes, horrifiés, finissent par céder.
Généralement, ils vivent cette nudité comme une grande malédiction.

Pourquoi ?

C'est l'arme de la nudité. En dévoilant leur sexe, les femmes montrent aux
hommes qu'ils ne seraient pas là si elles ne les avaient pas mis au monde.
Elles semblent dire : "Voyez d'où vous venez !" Or, si les hommes veulent
bien révérer la mère, ils ont horreur de l'idée qu'ils sont sortis de son
sexe. Je crois que les Femen, en montrant leurs seins, ont spontanément
retrouvé cette idée et reproduit la malédiction.

Cette malédiction existait déjà chez les Grecs...

Effectivement, on trouve quelque chose du même ordre dans l'histoire de
Déméter, la déesse des moissons. Ravagée par l'enlèvement de sa fille,
Déméter s'enferme dans son chagrin, refuse de sortir, et, cette année-là, il
n'y aura pas de récoltes. Pour lever la malédiction, Baubo, qui l'accueille
chez elle, lui propose une mixture d'orge et d'herbes. Mais Déméter n'en
veut pas, évidemment. Baubo va alors se dénuder, montrer son sexe à la
déesse, et le jeune Iacchos ; qui se trouve là, agiter sa main sous son
sein. Réjouie par ce spectacle, Déméter accepte enfin le breuvage, et les
récoltes peuvent avoir lieu. Dans ce cas présent, il ne s'agit pas de jeter
une malédiction, mais de la lever. Cependant, il s'agit toujours de
l'ostentation du sexe féminin. Avec cette idée que l'on retrouve dans bien
des institutions humaines, que celles qui causent le mal peuvent aussi le
résoudre...

Tuesday, June 11, 2013

Communiqué de l'Observatoire Chrétien de la Laïcité



Informé du rapport Andrikiéne , proposé au Parlement Européen, « pour promouvoir la liberté de religion et de conviction dans le monde », l'Observatoire Chrétien de la Laïcité (France) souligne le grave danger que ce rapport fait courir à la liberté de conscience qui consiste dans le droit des citoyens des pays démocratiques  de choisir librement leurs  convictions, c'est à dire  d'avoir une religion, de n'en pas avoir et  d'en changer librement.
Contrairement à la notion de liberté religieuse qui consisterait selon ce rapport à défendre « le droit des parents d'éduquer leurs enfants conformément à leurs convictions qu'elles  soient religieuses ou pas » ce qui supposerait «  le droit de  dénier toute interférence  dans cette éducation qu'elle provienne d 'acteur étatiques, si elle est opposée à leur conviction qu'elles  soient religieuses ou pas » la liberté de conscience suppose la neutralité de l'Etat et d'un système scolaire, fondé sur l'éducation au savoir théorique et pratique, sur des méthodes communes  de transmission et d'élaboration des connaissances,  sur une pensée rationnelle commune et l'acquisition d'un esprit critique positif,  et permettant l'apprentissage vécu de la citoyenneté démocratique et  du "vivre ensemble dans le respect des différences ". Il serait désastreux pour tout système éducatif dans une société sécularisée de femmes et d'hommes libres d'y introduire l'obligation à enseigner des convictions particulières, à la limite sectaires ou délirantes...

L'école n'est pas le prolongement de l'éducation parentale mais elle doit ouvrir l'enfant sur la vie sociale globale et sur la diversité légitime qu'inclut la liberté de conscience, et non imposer des points de vue particulier  que ce soient  des croyances particulières voire  des idéologies (religieuses ou non)   d'un Etat, en ce dernier cas non démocratique.

Le système éducatif ouvert à tous les enfants est de la responsabilité des Etat dans une  société sécularisée dans lesquelles l'Etat n'a pas à reconnaître, mais seulement à connaître, les diverses convictions et groupes de conviction des citoyens et s'adresse à  des enfants de toutes convictions.
Ce qui implique une neutralité du système éducatif dans le domaine des croyances et la définition des moyens d'une éducation humaine à une morale citoyenne fondée sur les valeurs communes qui permettent de fonder une démocratie.


Jean Riedinger
secrétaire l'O.C.L.

Adresse :
O.C.L.
Temps Présent
68 rue de Babylone

75007 Paris

POUR INFO





Bonjour,

Merci de bien vouloir trouver ci-joint un communiqué de presse conjoint de Manuel Valls, ministre de l’Interieur et de Najat VALLAUD-BELKACEM, ministre des Droits des femmes, porte-parole du Gouvernement, intitulé : 
En France, tous les deux jours, un homicide est commis au sein du couple - la lutte contre ces violences intrafamiliales est une priorité du Gouvernement 

Ministère de l’intérieur
MINISTERE DES DROITS DES FEMMES, PORTE PAROLAT DU GOUVERNEMENT
Le ministre de l’Intérieur
Manuel VALLS
La ministre des Droits des femmes, porte-parole du Gouvernement
Najat VALLAUD-BELKACEM
Communique de presse conjoint
                                                                                  Paris, le 8 juin 2013
 
 
En France, tous les deux jours, un homicide est commis au sein du couple - la lutte contre ces violences intrafamiliales est une priorité du Gouvernement

Comme chaque année, la délégation aux victimes (DAV) du ministère de l’Intérieur vient de procéder à l’étude sur les morts violentes au sein du couple. Cette étude statistique a pris en considération tous les faits d’homicides, assassinats et violences volontaires ayant entraîné la mort sans intention de la donner, sur l’ensemble du territoire national.

Ainsi, l’an passé, 148 femmes et 26 hommes sont décédés, victimes de leurs compagnons ou ex-compagnons. Ce chiffre est en nette hausse par rapport à 2011 (28 décès en plus) et représente 22% des homicides de toute nature répertoriés au cours de l’année écoulée.  9 enfants ont également été victimes, en 2012, de violences mortelles exercées par leur père ou leur mère.

Il ressort également de cette étude que dans plus de trois-quarts des cas, les « agresseurs » ont utilisé une arme (blanche ou à feu). Par ailleurs, on constate dans 50% des cas la présence de substances (alcool, stupéfiants, médicaments psychotropes) susceptible d’altérer le discernement de l’auteur ou de la victime au moment des faits.
La Mission interministérielle pour la protection des femmes victimes de violences et la lutte contre la traite des êtres humains est ainsi chargée de préparer un nouveau plan interministériel de lutte contre les violences faites aux femmes, aux priorités plus lisibles pour les acteurs qu’il engage, et aux effets plus concrets dans tous les territoires.

Avec les administrations de l’Etat, elle a déjà engagé les travaux pour l’extension du téléphone grand danger et la réalisation d’un plan de formation des professionnels concernés par les violences faites aux femmes, notamment les policiers et gendarmes chargés de l’accueil des victimes et du recueil des plaintes.
Manuel VALLS, ministre de l’Intérieur, et Najat VALLAUD-BELKACEM, ministre des Droits des Femmes, sont particulièrement déterminés à mettre en œuvre tous les dispositifs nécessaires pour lutter plus efficacement contre ces violences qui brisent chaque année trop de vies et de familles.
Contact : Maxime Ruszniewski-Bryner : 01 42 75 57 13 ou 06 22 07 72 46





Vous en souhaitant bonne réception

Très cordialement,

Secrétariat du service de presse
---------------------------------------------------------------------------------------
Ministère des Droits des femmes, porte-parolat du Gouvernement
Hôtel de Broglie – 35, rue Saint-Dominique – 75007 PARIS
presse-droitsdesfemmes@pm.gouv.fr    T. 01 42 75 88 16

Un mouvement à la Mai 68 s'est emparé de la société civile

Un mouvement à la Mai 68 s'est emparé de la société civile

LE MONDE | 06.06.2013 à 08h10 • Mis à jour le 06.06.2013
Par Pinar Selek (Sociologue, écrivain, militante féministe turque)
Les vents de résistance qui viennent d'Istanbul portent les voix de la Commune de 1871, les chansons de 1968 et les slogans du "printemps arabe". Moi, j'y ai aussi entendu les rythmes altermondialistes de Seattle en 1999 et les éclats de la manifestation pour le "mariage pour tous" à Paris.
Davantage que la quantité, c'est la pluralité de ces voix qui étonne dans la capitale turque : féministes, militant(e) s gays et lesbiens, anarchistes, artistes, anticapitalistes et écologistes, main dans la main. Contre la répression sanglante, ce mouvement, grâce aux réseaux sociaux, se répand à travers de nouvelles manifestations et grèves dans d'autres villes du pays.
Comment peut-on comprendre ce qui se passe ? "Est-ce une intervention contre le processus de paix ?", "une provocation des nationalistes et des kémalistes ?" Non ! Mais il faut prendre au sérieux cette inquiétude qui règne dans le pays depuis la naissance de la République, dont l'hymne national commence par les paroles suivantes : "N'aie pas peur !"
Même si le processus de dialogue avec le PKK a créé une détente dans la vie publique, ce sentiment d'inquiétude persiste. L'organisation secrète des bureaucrates civils et militaires, dite "Etat profond", même si elle a perdu son influence, cherche à se régénérer avec la complicité des nationalistes, par des alliances internationales avec le régime syrien, par exemple. L'assassinat récent de trois militantes kurdes à Paris, l'explosion, il y a quelques semaines, de bombes à Reyhanli, à la frontière avec la Syrie, la tentative des kémalistes de récupérer le mouvement renforcent ce climat d'insécurité. Toutefois, cette inquiétude ne doit pas cacher ce qui se passe dans les rues d'Istanbul, d'Ankara, d'Izmir ou d'autres villes.
Depuis longtemps, les rancoeurs s'accumulent : Istanbul est victime des politiques néolibérales qui, avec leurs projets urbains, interviennent dans tous les domaines de la vie. Les Tziganes, qui avaient imprimé leur style à leur espace, ont été chassés. Ceux qui ont pu rester sont dispersés. Les mécanismes de rejet des cultures ont atteint des dimensions fascisantes. Tandis qu'on détruit la nature, on repense les espaces comme Beyoglu, Sulukule, Tarlabasi qui formaient le coeur d'Istanbul.
La décision de sacrifier vingt arbres est la goutte qui a fait déborder le vase. Détruire le parc Gezi pour construire un centre commercial sur le mode ottoman, c'est rayer encore une fois l'histoire et la vie quotidienne à Istanbul. La résistance des jeunes autour de ces arbres est devenue le symbole du sauvetage de la ville. Mais c'est la répression violente qui a déclenché ces grands rassemblements.
Est-ce un "printemps turc" ? Non ! Celles et ceux qui s'intéressent à la Turquie savent bien que ce printemps, qui est aussi kurde, a commencé il y a quinze ans. Depuis longtemps, le pays est témoin de l'émergence de mouvements autour de "causes inédites". Sortant du cercle traditionnel, ces contestataires réussissent à remettre en question la définition de citoyenneté républicaine. Le mouvement féministe, le mouvement gay et lesbien, les antimilitaristes, les écologistes, les groupes de jeunes ont recréé un champ militant dynamique et multi-organisationnel.
Le système autoritaire turc, du champ politique à la vie privée, en dévoilant la structure intersectionnelle des rapports sociaux de sexe et d'ethnicité, relie ces groupes. Sa répression crée le rapprochement, l'association et la collaboration entre ces différents mouvements. A Istanbul, depuis l'assassinat du journaliste turco-arménien Hrant Dink en janvier 2007, on assiste à une diversification des pratiques militantes. Les plates-formes et les réseaux facilitent la diffusion des idées, des concepts et des revendications.
Cette mobilisation tire sa force de sa pluralité, de son autonomie et de sa créativité. Grâce à cette force, l'action va continuer sans permettre de récupération, ni de provocations. Mes ami(e) s montrent une autre image que celle d'une Turquie autoritaire : la révolution sociale. Un Mai 68 qui dure depuis quinze ans, et qui s'est enrichi tout au long de ces années de lutte. Pour ces raisons, je suis optimiste.
Hier, un ami du mouvement gay et lesbien, âgé de 22 ans et qui dort depuis quatre jours à Taksim, m'a dit très fermement : "Tout le monde nous croit désorganisés, mais on est très organisés."
Comme le dit l'actrice de théâtre Sebnem Sönmez : "Nous sommes là ! Pour notre place, pour notre parc, pour nos rivages, pour nos forêts. Nous avons appris les uns des autres qu'un arbre est un espoir. Dans le parc Gezi, nous n'avons pas seulement planté des arbres, mais aussi la démocratie et l'espoir."
Pinar Selek (Sociologue, écrivain, militante féministe turque)
Pinar Selek
Powered By Blogger